دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ریشۀ عشق

ای مادر عباس فدای پسرت

ای همسر خورشید فدای قمرت

 

ای ام بنین مادر سقای حرم

تو ریشۀ عشقی و وفا شد ثمرت

انارستان

اشک تو بقیع را انارستان کرد

آفاق مدینه را نگارستان کرد

 

گفتند که عباس تو در اوج عطش

از آب گذشت و کارِ کارستان کرد

داغ نهفته

در سینه به جز دل غمین نیست مرا

جز داغ نهفته همنشین نیست مرا

 

خوانید چرا امّ‌بنینم مردم

آن امّ بنین که بنین نیست مرا

 

به یاد کربلایت

برای غصه‌هایت گریه کردی

به یاد کربلایت گریه کردی

 

نه بهر ساقی لشگر، برای

حسین سر جدایت گریه کردی

رباعی ایثار

در دفتر عشق کز سخن سرشار است

هر چند قصیده و غزل بسیار است

 

از ام بنین چهار گل پرپر شد

این ناب‌ترین رباعی ایثار است

 

دریای تشنه

... و رفتی! تشنه‌لب دریا بماند

امام قافله تنها بماند

 

الا دست خدا!  بی ­دست‌هایت

زمین خوردی که حق برپا بماند

 

باب‌الحوائج

ألا ای روح دریاها، ابوالفضل!

تویی باب‌الحوائج «یا ابوالفضل»

 

بدون تو گره‌خورده به کارم

بیاور دست‌هایت را ابوالفضل

فرزند زهرا

رضایت دیده از لبخند زهرا

ندیده مادری مانند زهرا

 

بیا از این به بعد او را بخوانیم:

گل امّ البنین، فرزند زهرا

نگاه آبی

تماشا می‌کنم زیبایی‌ات را

نگاه آبی و دریایی‌ات را

 

برای خاطرت زهرا پسندید

کنار علقمه سقّایی‌ات را

مسیح دست‌ها

دل من شد ذبیح دست‌هایت

زدم «دم» از مسیح دست‌هایت

 

بیا تا من دخیل دست خود را

ببندم بر ضریح دست‌هایت

مهریۀ زهرا

بریزی از عطش آتش به جانش

ولی مهریۀ زهرا بخوانش

 

که دست آب را از پشت بستی

ندادی روی خوش هرگز نشانش

در ازدحام داس

چو گل در ازدحام داس افتاد

ز تن آن شاخۀ حسّاس افتاد

 

ستون آسمان لرزید، وقتی

عمود خیمۀ عباس افتاد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×