دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

آخرین حلقۀ شب‌‌های محرّم هستم

 عاقبت آه! کشیدم نفس آخر را

نفس سوخته از خاطر‌ه‌ای پرپر را

 

روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضۀ آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را

 

تو یادگار آخرین کربلایى

یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم

از غصۀ جانسوز تو پژمرده گشتیم

 

هر شیعه در دل، حجلۀ داغ تو بسته

سنگینى داغت دل ما را شکسته

 

تجسّم غربت

سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش

بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش

 

سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت

گواه بر سخنم تربت امامانش

 

شکافندۀ تمام علوم

کسی که بود شکافندۀ تمام علوم

هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم

 

سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله

وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم

 

اما...

تو را غرق محن کردند، اما...

 غریبت در وطن کردند، اما...

 

 غریبانه تو جان دادی، ولیکن

 تو را غسل و کفن کردند، اما...

 

تو کشتۀ مصائب کرببلا شدی

نقل چهار سالگی‌ات، نقل کربلاست

این جمله خود به خود به خدا ختم روضه‌هاست

 

ای که امام پنجم مظلوم شیعه‌ای

ذکر توسل به تو، مشکل گشای ماست

 

زمان پر زدن

چقدر نالۀ بی جان و بی صدا داری

به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری

 

گمان کنم که رسیده زمان پر زدنت

که زهر کینه اثر کرده و نوا داری

 

تو یادگار داغ‌‌های کربلایی

ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است

روضه نمی‌خواهی؟ مزارت روضه‌خوان است

 

گلدسته‌ات سنگی است، روی تربت تو

گنبد نداری، گنبد تو آسمان است

 

چلچراغی ز گریه

امشب از آسمان چشمانت

دسته‌دسته ستاره‌ می‌‌چینم

در غزل‌گریۀ زلالت، آه

سرخی چارپاره می‌‌بینم

 

هفتاد و دو آیینه

ای عمر پر درد و بلا، بار سفر بند

امروز با زهر جفا، بار سفر بند

 

ای عمر از دامان صبرم دست بردار

ای زهر در این سینه هرچه هست بردار

 

وجود من از داغ کربلا خشکید

نگاه چشم ترم کل صحنه‌ها را دید

در این میان فقط از دست زجر می‌‌ترسید

 

اگرچه سینه‌ام از هرم زهر می‌‌سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×