دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ملکۀ روم

 

بلبل طبعم ز نو، کرد به بُستان گذار

 تا بسرایم یکی معجزه، هان! گوش دار

 

هست ز اعجازِ آن منبع نور خدا

 که نُه ولی را بُوَد، در این جهان، یادگار

 

 

آفتاب علقمه

  

فردوس ِدل، همیشه اسیر خیال توست

حتّی نگاه آینه، محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست، زمزمه‌های زلال توست

مدح حضرت علی‌اکبر (ع)

چسان[1] لیلا کند درمان درد بی‌مداوا را؟

چگونه بی‌تو خواهد رفت راه شام و بطحا را؟

 

شبیه خاتم پیغمبرانی، ای علی‌اکبر!

تجلّی کرد انوار رخت در طور، موسی را

 

مدح و منقبت حضرت ابوالفضل العبّاس (ع)

بس که به دل دارم آرزوی ابوالفضل

مرغ دلم شد اسیر موی ابوالفضل

 

جنّت و رضوان و حور و کوثر و غلمان

هست همه آیتی ز خوی ابوالفضل

 

مثنوی ولادت حضرت مولی الکونین، حضرت امام حسین (ع)

 

سحرگه مرغ دل زد این ترانه

کشید از سینه، آه عاشقانه

 

همی از شوق دل می‌کرد پرواز

سخن از عشق شه بنمود آغاز

مخمّس میلاد حضرت سلطان عشق (ع)

شد شب میلاد نور چشم پیمبر

عالم ایجاد چون بهشت معطّر

 

ساقی گل‌رخ! بیار باده مکرّر

گشته عیان نور حق ز خانۀ حیدر

 

قصیدۀ مدح و مرثیه حضرت امام حسین (ع)

 

زهی! روی تو مرآت جمال ایزد منّان

بهشت عدن بی رویت بُوَد بر عاشقان، زندان

 

منوّر گشته  از نور جمالت، عرش سبحانی

هویدا گشته از فیض وجودت، عالم امکان

ظهور حق

   

الا! ای دلبر برده جمالت رونق از گل‌ها!

نهان تا کی بُوَد آن لاله اندر زیر سنبل‌ها؟

 

دل عشّاق خون گردید از هجر رخ ماهت

برافکن برقع از رخسار و بگشا عقده از دل‌ها

مخمّس ولادت حضرت سیّدالشّهدا

     

دوشم اندر خانۀ دل، جلوۀ جانانه آمد

کز یکی جلوه، منوّر صحنۀ آن خانه آمد

 

پرتو افکن شد جمالش، روشنم کاشانه آمد

گرد شمع عارض او مرغ دل، پروانه آمد

 

در تجلّی شد فروغ چهر زیبای محمّد

ولادت حضرت مولی الکونین

        

البشاره! کز جمالش جلوه‏‌ها دارد حسین

در تجلّی عارضی ایزدنما دارد حسین

 

عرش گوید دم به دم: یا لیتنی کنت تراب!

رتبه بنگر، غبطه بین، در عرش جا دارد حسین

ولادت حضرت اباعبداللّه الحسین

   

یگانه کوکبی از آسمان قدر، تابان شد

که انوارش به شرق و غرب عالم، پرتوافشان شد

 

بسیط دهر را امر مشیّت خواست نورانی

ز پشت پردۀ رحمت، عیان، مرآت جانان شد

کنار آب روان آبرو به آب نداد

  

شب ولادت خود داده بود دل از دست

نگاه کرد به چشم حسین و شد سر مست

 

قسم به نرگس چشمش همین که چشم گشود

چو تیر عشق حسینش درون سینه نشست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×