دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
همراز

ای علی را محرم اسرار یا امّ‌البنین

وی عزیز عترت اطهار یا امّ‌البنین

 

مرتضی را روز و شب همراز گشتی از شرف

ای وجودت چون دُر شهوار یا امّ‌البنین

بانوی آفتاب

بانوی آفتاب و زلال سپیده است

صبر و صفا و مهر و وفا آفریده است

 

او مثل زینب است که در وادی طلب

هر خار بوده است به پایش خلیده است

با امّ‌البنین در بقیع

دوباره غربت و اندوه آشنای بقیع

غروب و گریه‌ی یک زن به شانه‌های بقیع

 

صدای نوحه می‌آید از آشیانه‌ی باد

گمان کنم که تو باشی غزلسرای بقیع

نفس‌های آخر

جان بر لبم رسیده و در بین بسترم

از سینه آمده است نفس‌های آخرم

 

خاک بقیع شاهد آه و فغان من

دشمن گریست بر من و بر دیده‌ی ترم

غم امّ‌البنین

بنال ای دل، دل مهدی غمین است

شب جان دادن امّ‌البنین است

 

در این ماتم اگر اشکی بریزی

جزایت با امیرالمؤمنین است

عزیز من

امّ بنین، داغ به دل ببینید

زورق افتاده به گل ببینید

 

من آسمانم و قمر ندارم

مادرم و دگر پسر ندارم

زیارت

من دوست دارم اولیای این زمین را

یک لطف دیگر داده‌اند این سرزمین را

 

صدها گره وا می‌شود از کارهایم

وقتی زیارت می‌کنم امّ‌البنین را

وقتش شده

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

فکری برای این همه خاکسترت کنی

 

عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

عروس غم

این که این جا آرمیده روح کیست

چشم گریان و دل مجروح کیست

 

از کدامین چشمه‌ای جوشیده است

وز کدامین بوستان روئیده است

تا عرش اعلا

من کیم روح ادب روح وفا روح یقینم

من کیم خدمتگزار هل اتی و یاو سینم

 

همسر خورشید هستم مادر ماه زمینم

من کیم من جانشین دخت ختم المرسلینم

دُرّ کلام

تا مرا در حرم عاطفه راهم دادند

یک جهان مکرمت و عزت و جاهم دادند

 

یار خورشید ولا گشتم و ماهم دادند

سینه‌ای سوخته و ناله و آهم دادند

 

عرق فاطمی

خوشا به زینب کبری چه همدمی دارد

چه مونسی چه انیسی چه محرمی دارد

 

کسی که نوحه‌گر روضه‌ی علمدار است

کسی که از دم  چشمان خود یمی دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×