دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

ناگفتنی است درد دل مرتضای تو

در خانه‌ام ببین که چه خالی است جای تو

 

هر شب به جای آب و غذا غصه می‌خورم

یادش به خیر بر سر سفره غذای تو

کوتاه سروده
حق باور

زنی آزاده و حق باورم من

علی شیر خدا را همسرم من

 

پس از زهرای اطهر، کوثر نور

خروشان بحر گوهر پرورم من

کوتاه سروده
فخرآفرین

مرا عشرت قرین دیگر مخوانید

زن فخر آفرین دیگر مخوانید

 

به خون خفتند شیران دلیرم

مرا امّ‌البنین دیگر مخوانید

چادر خورشید

بانوی دل آشنای توحید، سلام

ای بسته دل من به تو امید، سلام

 

رو کرده به تو فرشته‌ها، می‌گویند

ای بر سر تو چادر خورشید، سلام

سفرۀ امّ‌البنین

دلش سرشار از نور یقین است

امیرالمؤمنین را همنشین است

 

دوای درد دل‌های پریشان

بلاشک سفرۀ امّ‌البنین است

آه آتشین

به زهرا جانشین امّ‌البنین بود

زن مرد آفرین امّ‌البنین بود

 

ز داغ چار فرزند دلیرش

به آه آتشین امّ‌البنین بود

یم شرم و حیا

شُکوه جلوه‌ها امّ‌البنین است

یم شرم و حیا امّ‌البنین است

 

زلال چشمۀ پاکی و عصمت

به بیت مرتضیٰ امّ‌البنین است

اشک می‌ریخت

ز ابر دیده هر دم اشک می‌ریخت

به یاد گل چو شبنم اشک می‌ریخت

 

نه بهر چار فرزندش فغان داشت

به یاد سبط خاتم اشک می‌ریخت

 

گریه کنم

شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم

بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم

 

شاعر شده‌ام که با تماشای بهار

بر چار گل ام بنین گریه کنم

آه

ز سوز آه، طبعم آتشین است

شب اندوه و حزن مؤمنین است

 

بقیع را گوهری دیگر رسیده

وفات حضرت امّ‌البنین است

مهمانی اشک

دلی سرشار از احساس دارم

هوای سرزمین یاس دارم

 

به بزم گریه در مهمانی اشک

عزای مادر عباس دارم

 

سقاخانه

چه می‌شد اشک را پروانه سازیم

حرم بر خاک این ویرانه سازیم

 

کنار تربت امّ‌البنین با

دو دست خویش سقا خانه سازیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×