دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نماز خوف

نماز خوف

نه با تکبیره الاحرام

که با " آخ "

     آغاز می شود 

کوتاه سروده
غم آن دست ها را منتشر کن

دو دست مهربان آن سپیدار

کنار رود افتادند انگار

 

غم آن دست‌ها را منتشر کن

دو بیتی! دست روی دست مگذار

کوتاه سروده
رباعی باش

دو بیتی، ناگهان دستان آن ماه

گلوگیر است این اندوه جانکاه

 

رباعی باش و بشکن بغض خود را

لا حول و لا قوه الا بالله

 

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ حضرت قاسم (ع)

چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد

همه گفت از ره تحسین: عجب وجه حسن دارد!

 

رُخش چون پرتوافکن شد در آن وادی، فلک گفتا:

خوشا حال زمین را، کو مَهی در پیرهن دارد

 

لبش پژمرده، همچون گل ز سوز تشنگی، امّا:

تو گویی چشمۀ کوثر دراین شیرین دهن دارد

کوتاه سروده
کاش آسمان نشکافد

انگار تمام رعدها می‌غرّند

انگار تمام نخل‌ها مُضطرّند

 

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می‌بُرّند...

شعر ناصرالدین شاه قاجار در مدح حضرت علی اکبر (ع)

یم فاطمی، دُر سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی                                               ز سرادقات محمدی طلعت ظهور جلالتی

 

به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه دُر، به علی گهر                                              به حسن جگر، به حسین پسر، چه نجابتی، چه اصالتی

علم و مشک من و دست جدا افتاده

در جوانی غم تو پیر مناجاتم کرد

مادرت فاطمه در سجده ملاقاتم کرد

 

دست دادم که کسی جز تو کرم ننماید

لیک دست کرمت قبلۀ حاجاتم کرد

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

کوتاه سروده
مانده فقط...

ظهر است و امام شهدا مانده فقط

همراهش گویی که خدا مانده فقط

 

شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین

سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط

 

شعر عاشورایی فتحعلی شاه قاجار

محرم آمد و آغاز ماه ماتم شد                             

مهی که بارور از وی نهال هر غم شد

 

مگر به چشم من از خون رسد دگر مددی              

ز بسکه دیدۀ من اشک ریخت بی نم شد

خلیل ماهی تشنه به این منا آورد

برای تو عسل و شیر را خدا آورد

 خدا به دست خودش آب تشنه را آورد

 

برای این که بفهمیم عشق عادی نیست

خدا دلیل خودش را به نیزه‌ها آورد

برای خاطر چشمان دختر اینجا بود

به چشم‌های خودش دیگر اعتماد نداشت

 به عکس دخترکی خیره شد به یاد نداشت

 

برای خاطر چشمان دختر اینجا بود

وگر نبود به تقدیر اعتقاد نداشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×