دسترسی سریع به موضوعات اشعار
شاهی ولی غریبترین شاه عالمی
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی
شاهی ولی غریبترین شاه عالمی
باران اشک، اذن ورود حریم توست
در هر کویر علت باران نمنمی
حیرت نکن از اینکه خرابم مقابلت
آخر همان که از ته دل دوست دارمی
پرستوی پرپر
و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه، پرستوی پرپرش باشی
«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه» هاست
نخواست گم شدهای مثل مادرش باشی
کلید بهشت
دوباره آمدهام تا به من بها بدهی
مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی
گره به کار من افتاده، ای کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
من از زیارت قبلی خرابتر شدهام
خدا کند به منِ بی پناه جا بدهی
خواهر آبروی گداها
ما را برای گدایش شدن آفریدند
قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند
او را برای طواف و برای عروج و
ما را برایِ برایش شدن آفریدند