دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زهراترین زینب!

ای دختر خورشید ای خواهر دریا

زهراترین زینب! زینب‌ترین زهرا!

 

ماه مقیم قم! خورشید بیت النور!

در سایه‌سار توست سرتاسر دنیا

مثـل زینب سفیر شد هر سـو

بـاز هم جـام دیـده‌ها خـون شـد

سینـه همـچـون مدینه محزون شـد

 

از مـدینـه به سینه آه افتـاد

شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد

از ضریح تو یاس می‌ریزد

باز هم می‌شوم کبوترتان

دور این گنبد منوّرتان

 

من نمک‌گیر سفره‌ات شده‌ام

دست خالی نرفتم از درتان

از این جدایی جان من بر لب رسیده

بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند

از من تمام روزگارم را گرفتند

 

از این جدایی جان من بر لب رسیده

هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

 

انگار قسمت نیست وصل ما دوباره

در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند

سر ما خاک راه ناقۀ تو

قدمت روی چشم بی بی جان

چه صفایی به خاک ما دادی

به گدایان وادی سلمان

با حضور خودت بها دادی

زینبِ ضامن آهوست همه کارۀ ما

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم

عاشق و در به در و بی سر و سامان هستیم

 

خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

مانند حسین، سرور احرار

ای بر سر سروان سری کرده

بر تارک چرخ افسری کرده

 

ای طاق سپهر از سر تعظیم

در پیش تو پشت چنبری کرده

 

ای قبله بارگاهت از رفعت

با عرش برین برابری کرده

 

مدح حضرت معصومه (س)
یاد بهشت جرم کمی نیست پیش تو

عمری غبار حضرت معصومه‌ایم ما

تا در جوار حضرت معصومه‌ایم ما

هرچند بار حضرت معصومه‌ایم ما

در سایه سار حضرت معصومه‌ایم ما

 

اهل دیار حضرت معصومه ایم ما

 

مدح حضرت معصومه (س)
گوشه‌ای از بقعۀ مادر

ناگهان عطر سفر، راه معطّر باشد

بغض آتش زده در سینۀ مجمر باشد

 

آسمان پشت سرت کاسۀ آبی پاشید

خواست در بدرقه‌ات پلک زمین تر باشد

 

جاده بر دوش کشیدت که سفر هموارست

مقصدت عشق شد و طوس و برادر باشد

مدح حضرت معصومه (س)
از راه توست زائر کرب و بلا شدن

از خاک پای زائر تو کیمیا شدن مس بودن به لطف نگاهت طلا شدن

 

کار دلی که هست دخیل تو عاقبت  باشد که مثل آن گره کور وا شدن

طرح کتاب زینبی را شرح کردی

دلگیر، دلخسته، پریشان، راه رفتم

نوری نمی‌دیدم به سمت ماه رفتم

 

همدرد تنهایی ما بی او که می‌شد؟

قم بی حضورش شهرکی متروکه می‌شد

 

برآب عصا را گرنمی‌زد دخت موسی

یکباره سیل بی امان می‌برد ما را

مدح حضرت معصومه (س)
زینب حضرت رضایی تو!

آمدی و بهشت را با خود

به دل این کویر آوردی

کوثرانه قدم زدی در شهر

خیرهای کثیر آوردی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×