دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حبّ مادرم

یا غربت لشکرم نجاتت داده

یا گریۀ خواهرم نجاتت داده

 

با آن همه کاری که تو کردی بی‌شک

حب تو به مادرم نجاتت داده

توبه

با اشک و نوا و ماتم و حال عزا

جاری کردی روی لبت «یا زهرا»

 

برگرد که توبه‌ات قبول است، قبول

با اینکه شکسته ای دل زینب را

زهیر

لقمه‌ای نان درون دستانت

خیمه‌ات زیر بارش گرما

غرق فکر معاش و زندگی‌ات

فارغ از فکر خوب و بد حتّی

بزرگ زادۀ آزاده

سلام ما به شُکوه آفرین بزم جلال! بزرگ زادۀ آزاده، «نافع بن هلال»

 

از او که خوانده حسینش ز بهترین اصحاب چگونه مدح سرایم که هست ناطقه، لال

دو لبخند

طبعم به ولای آن دو لبخند

شد نغمه سرای آن دو لبخند

 

مانده است هنوز بر لب طف

تأثیر صفای آن دو لبخند

هفتاد و دو سرمست

طوفان حماسه و فداکاری بود

چشمان غروب، گرم خونباری بود

 

هفتاد و دو سرمست، ز پا افتادند

وز ساغرشان، خون خدا جاری بود

 

تداوم عشق

در دشت جنون، لاله صفت باز شدند

خونین پر و بال، گرم پرواز شدند

 

ماندند، ولی به عشق رونق دادند

رفتند، ولی تا ابد آغاز شدند

صفحۀ باز عشق

با حنجر «هیهات»، هم‌آواز شدند

در هجمۀ شب، چو صبح، آغاز شدند

 

با پیکر صد پاره، به قاموس حیات

چون صفحۀ عشق، تا ابد باز شدند

ماجرای حُر

دوش گفتم با حریفی با خبر

کاندرین مطلب مرا شو؛ راهبر

 

دشمنی حر و بذل جان چه بود؟

اول آن کفر آخر این ایمان چه بود؟

در بیان انقلاب حال آن حضرت

ز آن نمی­‌آرم برآوردن خروش

ترسم او را آن خروش آید به‌گوش

 

باورش آید که ما را تاب نیست

تاب کتان در بر مهتاب نیست

هفتاد و دو لحظه، لحظۀ پرواز

هفتاد دو ماه و ظهر عاشورا

شق القمر امام را دیدم

هفتاد دو و پشت آسمان خم شد

وقتی کمر امام را دیدم

آسمان هفتم

هفتاد و دو لحظه زندگی کرد زمین

تا پیله درید و پر در آورد زمین

 

یک جاده به آسمان هفتم بزنید

تنگ است برای این همه مرد، زمین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×