دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرندگان غزلمرده

 

چهل شبانه، گذر کرد بر زمین، بی تو  

چهل شبانۀ بی عشق، بی یقین، بی تو

پس از تو، پیرهن سوگوار تا به ابد  

چه بغض‌ها که ندارد در آستین، بی تو

 

هفت بند نی (بند ششم)

 

رود نگاه ماه تو از دیده تا گذشت

دریا به جوش آمد و از چشم ما گذشت

 

وقتی کنار درک تو کوه از کمر شکست

غوغای عشق پاک تو از کربلا گذشت

 

ساقی خسته

محبوب حسین، ساقی خستۀ او

محراب دعا ابروی پیوستۀ او

 

می‌ماند علی میان گهواره، اگر

می‌داد مدد بازوی بشکستۀ او

 

پناه کاروان

کمر بر استقامت بسته زینب

که یک دم هم ز پا ننشسته زینب

 

اگر زینب پناه کاروان بود

تو هم بودی عصای دست زینب

وصیت حضرت سیدالشهداء (ع) به زینب کبری (س)

شام عاشورا شه دنیا و دین

بود اندر خیمه زار و دل غمین

 

گاه بودی در قیام و در رکوع

گاه با اصحاب اصل و گه فروع

غربت جاودانه

آن ماتم بی‌کرانه را معنا کن

آن غربت جاودانه را معنا کن

 

یک بار برای زائرانت بانو!

تو ضربه‌ی تازیانه را معنا کن

باران

هزاران چشم اشک آلود، باران دوتا دست و تن یک رود، باران

همین دیشب میان هیئت ما یکی از سینه زن‌ها بود باران

 

ردیف باران

نگاهی تر، دلی غمدیده دارد دو دسته اشک‌های چیده دارد

ردیفش گرچه باران است، اما دوبیتی هم لب خشکیده دارد  

دست سقا

دلم رود است و دریا چشم‌هایم فدای دست سقا چشم‌هایم

هزاران قطره باران می‌فرستم برای خیمه‌ها با چشم‌هایم

 

عمو

هم از درد و غم می‌نویسم

هم از باران نم نم می‌نویسم

سه تا حرف

ع

م

و

را در دوبیتی

جدا افتاده از هم می‌نویسم

 

تو باران نیستی

نه تنها لحظۀ پرواز بارید

تمام عمر با اعجاز بارید

 

تو باران نیستی، باران کسی بود

که دست از دست داد و باز بارید

باران ناآرام

رسید و دست‌هایش نقطه‌چین بود

علم بر دست و دستش بر زمین بود

 

چه ناآرام می‌بارید باران

دل هر قطره یک ام‌البنین بود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×