دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نماد صبر

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

با یُمن آل فاطمه روز و شب آفرید

 

روز ازل «اَلَسـتُ بِرَبّک» چـو گفـت حق

«قالوا بَلی» شنید و سپس منصب آفرید

روضۀ سنگین ارباب؛ از زبان حضرت ام المصائب...

آن گونه را به خاک منه، معجرم که هست حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

جنگ خنجر و حنجر

با داغ مادرش، غم دختر شروع شد

او هر چه درد دید از آن «در» شروع شد

 

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد

دل شوره‌های زخمی خواهر شروع شد

نهم محرم؛ مدح حضرت سقا (علیه السلام)

عَلَم به دست شما جلوه‌ای دگر دارد

عَلَم به دست تو انگـار بال و پـر دارد

 

برای حضرت ارباب جز وجود شما

کسی لیاقت سقا شدن مگر دارد؟

مدح و مصیبت حضرت زینب (سلام الله علیها)

روشنگر است نالۀ پشت شرارها

چون آفتاب، در همۀ روزگارها

 

روشن‌تر است از همۀ روزها شبش

شب دیدنی ست، جلوۀ شب زنده‌دارها

به روی آینه‌اش گرد از سفر دارد

رسیده قافله و چشم‌های تر دارد

برای ام بنین کاروان... خبر دارد

 

خدا کند که مراعات سن او بشود

که نقل حادثه بر قلب او ضرر دارد

بگذار ببینمت...

عیسی شدی که این همه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

 

بعد از گذشت چند شب از روزِ رفتنت

راضی نمی‌شود دلم الّا ببینمت

 

امّا چه فایده خودت اصلاً بگو حسین

وقتی نمی‌شناسمت آیا ببینمت؟

زبان حال حضرت زینب (س)

تشنه لبا! به آب مهر تو سرشته شد گلم چون بکَنم دل از تو و چون ز تو مهر بگسلم؟

گرچه بلای دوست را از سر شوق، حاملم «بار فِراق دوستان بس که نشسته بر دلم»

زبان حال حضرت زینب با سیدالشهدا بعد از شهادت حضرت اباالفضل (علیهم السّلام)

ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟!

من بمیرم از چه با چشمان گریان آمدی؟!

 

کودکان چشم انتظار و تشنه لب اندر حرم

بی برادر از چه رو در نزد طفلان آمدی؟!

دریا را...

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی­‌اش آب کند دریا را

 

آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب

ماه می­‌خواست که مهتاب کند دریا را

آبی نبود اگر...

آبی نبود اگر که تو دریا نمی­‌شدی

مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی‌­شدی

 

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی­‌شدی

مصحف ورق ورق

ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم!

آیا تویی برادر من؟ نیست باورم

 

با آنکه در جوار تو یک عمر بوده‌ام

نشناسمت کنون که تو هستی برادرم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×