دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خلوت شب

سیاهی قصد جان شمع می‌کرد

و فکر روز قلع‌وقمع می‌کرد

 

حسین اما میان خلوت شب

نشسته خارها را جمع می‌کرد

محرم می‌رسد...

مجال گریه‌ها کوتاه کوتاه

محرم می‌رسد لب‌تشنه از راه

 

به یاد غنچۀ نشکفته کم کم

فرو می‌غلتد از کنج گلوگاه

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

 

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

کوتاه سروده
شمار زخم‌ها افزونِ افزون

یکی دریا، یکی دریاچۀ خون

شمار زخم‌ها افزونِ افزون

 

محرم می‌زند آرام آرام

ز چشمان دوبیتی‌­هام بیرون

کوتاه سروده
پیغمبر عشق

حلولی تازه در گِل شد دوباره

برای سجده قابل شد دوباره

 

به روی نیزه بر پیغمبر عشق

و جبرائیل نازل شد دوباره

هر که حسینی است خدا یار اوست

نام تو را جار زدم از ازل

ای پسر حضرت خیر العمل

 

نام شما مایۀ آزادگی است

حسن ختام غزل زندگی است

کوتاه سروده
سخت است

غم بی‌یاوری یارب چه سخت است

برای حضرت زینب چه سخت است

 

بدون دست، با چشمان زخمی

فرو افتادن از مرکب چه سخت است

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز  داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

کوتاه سروده
نماز ظهر عاشورا

عَلَم‌های عزا برپاست در دل

فغان و اشک و واویلاست در دل

 

میان تیر و خون قامت به قامت

نماز ظهر عاشوراست در دل

کوتاه سروده
به غیر از عمر کوتاهی نمانده

 

برای خواهرت آهی نمانده

به غیر از عمر کوتاهی نمانده

 

به جز آوای قرآن از سر نی

برایش هیچ همراهی نمانده

کوتاه سروده
دل سنگ بیابان آب گشته

برادر، خواهرت بی­تاب گشته

ز جا برخیز فتح الباب گشته

 

به یاد تشنه‌کامی­‌هات مولا!

دل سنگ بیابان آب گشته

 

گریۀ مشک

باز این دل این دل توفانی‌ام می‌برد تابی سر و سامانی‌ام

انتظاری تازه دارد چشم من می‌شکوفد خوشه‌های خشم من

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×