دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه عسل

شادابی لب‌های تو را افسردند

گل‌های بهاری تو را پژمردند

 

از پرتو بی‌مثالت ای قرص قمر

جا داشت اگر ستاره‌ها می‌مُردند

یازده سال

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعله‌ی بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

محضر سلیمان

ای فدای دل منوّرتان

ای به قربان چشم کوثرتان

 

وای بر حال جبرئیل، او را

گر برانید، روزی از درتان

گلدسته

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی‌خواهیش پای تو جان سپارد

 

در اینجا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت بیارد

گیسوان خاکی

آئینه هستم تاب خاکستر ندارم

پروانه‌ای هستم که بال و پر ندارم

 

از دست نامردی به نام تازیانه

یک عضو بی‌آسیب در پیکر ندارم

کفّاره

با تو شروع می‌شوم ابتدای من

ای جلوه‌ی خدایی بی‌انتهای من

 

پایان راه تو به خدا ختم می‌شود

از راه کربلاست مسیر خدای من

نقاشی

بگذار زیر پای تو نقاشی‌ام کنند

در دومین هجای تو نقاشی‌ام کنند

 

مثل کبوتران شب جمعه‌ی حرم

بگذار در هوای تو نقاشی‌ام کنند

حوالی پرچم

عطری که از حوالی پرچم وزیده است

ما را به سمت مجلسِ آقا کشیده است

 

از صحن این حسینیه تا صحن کربلا

صد کوچه وا کنید، محرم رسیده است

چشم خیس

چگونه گریه نریزم به پای عاشورا

من و دو چشم غریبم فدای عاشورا

 

در آن زمان که گلم را به دست آوردند

هزار مرتبه مردم برای عاشورا

شهید گریه

آفریدند تو را تا که مسیحا باشی

همه چون خادم دربار و تو آقا باشی

 

آفریدند تو را از طبق گریه‌ی نور

تا که جانسوزترین واژه‌ی دنیا باشی

 

وقتش شده

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

فکری برای این همه خاکسترت کنی

 

عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

تقدیم به حضرت استاد غلامرضا سازگار
روضه می‌خواند

بدون ماه قدم می‌زند سحرها را

گرفته‌اند از این آسمان، قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخت‌ست معلوم است ...

ـ رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی‌عصا مانده

گرفته‌اند از این پیرزن، پسرها را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×