دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زیباتر از فصل بهار

سجده‌های فاطمه شب زنده دارم می‌کند

مِهر او زیباتر از فصل بهارم می‌کند

 

هرچه دارم از دعای مادرم دارم که او

با دعایش لطف زهرا را نثارم می‌کند

 

نفس وقفی

ام البنینم و شب دلداری من است

شب زنده‌دار فاطمه بیداری من است

 

امشب وصال فاطمه را درک می‌کنم

دل بی‌قرار لحظۀ دلداری من است

مثـل زینب سفیر شد هر سـو

بـاز هم جـام دیـده‌ها خـون شـد

سینـه همـچـون مدینه محزون شـد

 

از مـدینـه به سینه آه افتـاد

شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

ای یاد تو به جان و دلم ذکر داوری

وی آیتی که حافظ سرّ پیمبری

 

قرآن ناطقی و به ذکر علی علی

ما را درون سینه تو فریاد حیدری

 

ما با ولای حضرت تو فاطمی شدیم

این آب و گل گرفته ز تو عطر کوثری

همه آمادۀ لبیک به ارباب شویم

کاش پایِ دلِ ما هم به نوایی برسد

اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد

 

آری آقاتر از آنی تو که راهم ندهی

دارم امید که از دوست ندایی برسد

 

خاک پای همه زوّارِ تو روی چشمم

این غباری است که از تازه هوایی برسد

درون حجره به یاد حسین می‌سوزم

عبا به پایم اگر گیر می‌کند، غم نیست

اگر به کوچه زمین می‌خورم، دمادم نیست

 

میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده

به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی

قربان چشم یار که مانده به راه من

از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

 

من از قرارگاه شب قدر آمدم

یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من

 

بیچاره می‌شوم اگر از تو جدا شوم

دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

حیف است بهر خود کفنی دست و پا کنم

 

آخر نشد شبیه شهیدان دعا کنم

با ناله‌های خویش دلت را رضا کنم

 

احرام بسته‌ات نشدم مثل حاجیان

دل را چگونه با عرفه آشنا کنم

 

ای کاش مَحرم جبل الرحمه‌ات شوم

تا در رکاب آیم و در خون شنا کنم

آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم

شیعه کند مرا صدا که حجت خدا منم

آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم

 

ز بعد مرتضى على، پس از حسین و مجتبى

از پس زین العابدین، ولىّ کربلا منم

یاد حسین وقت بلا یاری‌ام کند

خواهر نداشتم که پرستاری‌ام کند

مادر نداشتم که مرا یاری‌ام کند

 

این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد

بابا نبود رفع گرفتاری‌ام کند

به مناسبت شهادت امام جواد (ع)
قتلگاهم شده این حجرۀ در بسته، حسین

 

گه ز پا اُفتم و با آه جگر می‌خیزم

گه نشینم وسط حجره و برمی‌خیزم

 

دل من با جگر خون شده عادت کرده

مثل هر روز که با سوز جگر می‌خیزم

از مشهد الرضا به سوی کربلا

 

اول تو را، خدای کریمان ! تو را سپاس

آخر تو را رحیمِ رحیمان تو را سپاس

 

اینک زبان بنده نوازی گشوده‌ای

کَلِّمنی ای خدای کلیمان تو را سپاس

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×