دلم را گم کردهام
ابوالفضل گویا
دلم را گم کردهام ... باور کن!
نمیدانم، شاید گوشهای به دیواری تکیه داده است و قامت تو را نظارهگر شده و آن قدر خیره مانده است به تو که گویا جان در رهت هدیه آورده...
نمیدانم، شاید دلم بال به بال، کبوترهایت را همراهی میکند و شاید به بهانه گندمِ تو دل از دلم رفته است...