قافله سالار نور
حمیدرضا میرزایی
از دور دست انوار قدسی کاروان، چشمان لبریز از اشتیاق مردمانی به وسعت تاریخ را به نوازش نشسته است.
صدای گام های ناقه ها، هیاهوی بی حاصل زمین را به سکوت دعوت میکند.
شاید که صدای «من الغریب الی الحبیبش» در لابه به لای نعره های خفته بی صفتان گم نشود.
دگر هرم گرمای بیابان، در آتشین نفس مولاییش ذوب شدن را حس میکند.