به روایت تاریخ
حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه
شیخ عباس قمی
پس از مرگ معاویه، یزید فرستادهای به سمت مدینه فرستاد تا از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و اگر امام امتناع کرد، حضرت را به شهادت برساند، چون امام راه دیگری پیدا نکرد، به سمت مکه حرکت کرد.
پس از مرگ معاویه، یزید فرستادهای به سمت مدینه فرستاد تا از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و اگر امام امتناع کرد، حضرت را به شهادت برساند، چون امام راه دیگری پیدا نکرد، به سمت مکه حرکت کرد.
معرفتِ عرفهات را ندارم. میخوانم:«الحمد لله الذی لیس لقضائه دافع... » اما خیلی نمیفهممش. شاید باید در عرفات باشم تا با دعا حال کنم...
امروز مسلمیه هم هست. پیراهن سیاه پوشیدهام. دارم به این فکر میکنم که زمان عرفه خواندنت مسلم (ع) کجای دارالإماره بوده. او زیر لب چه راز و نیازی با خدا داشته؟
ای دل بر غربت بیکرانهاش همراه با چشمان خونفشان فرزندش مهدی (عج) خون ببار که همین روزها وارث خانه به پاسداشت حُرمت حَرم، از خانه میرود و آسمانها به عزا نشستهاند عظمت این اندوه را.
روبروی ضریحش ایستادهام و مودبانه سلامش میدهم تا میرسم به این عبارت «اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا مَنْ بِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَه سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی» نگاهم را از روی زیارت نامه بر میدارم و پخش میکنم بین شبکههای ضریحش. هر شبکه ضریحش مرا وصل میکند به ماجرای غریبی در این عالَم. چشمانم خیره خیره به یکی از شبکهها دوخته میشود و به تبع آن دلم هم آن جا گیر میکند. زبانم در دهانم میچرخد و میگویم: ...
دل را میمیراند، اشک را جاری میسازد و غم را بر آستان قلب آدمی مسلط میکند. مصیبت کاروان اسیران حسین، جان امام زمان (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا) را زخمی و مجروح میکند.کاروان باید مسیر طولانی و بلند کوفه تا شام را طی کنند تا به یزید و یزیدیان برسند.
از آن روزی که باید واژههایم با حضور به موقعشان گوشههایی از عظمتی را به تصویر میکشیدند، سنگینی رسالتِ از شما نوشتن را بر دوش خود احساس میکردم. سنگینیاش بر شانههایم تاب و توانم را ربوده بود؛ اما نمیدانم چرا از شما ننوشتم، میخواستم ولی ترسیدم! آری ترس، باید کلمات میگفتند ازعظمتتان! از حالاتتان! از کرامت شما! و ترسیدم که ادا نشود حقتان و به تصویر کشیده نشود عظمتتان!
نشان امیریاش را فرشتگان از عرش به فرش آوردند و مدال آقاییاش را نشانه کردند تا ره گم نکنند راهیان تیه سرگردانی. روشن ترین ستاره شب دیجور را علی (ع) فرمودی و چند باره فرمودی و تاکید کردی و پیمان گرفتی: حاضران به غایبان برسانند، هرکس من مولای اویم این علی مولای اوست.
خزیده در ردای شب، تمامِ ناجوانمردی
و شمیشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه است.
شمشیر جور و جهل بر فرق تو زد و خاک بر سر ما شد!
بی تو جهان چه زشت است و طاقت فرسا،
پیشوای عدالت و رحمت! آخر این چه عداوتی است شکوه جبروتی ات را؟
امشب عرشیان بر فرش زمین فرود میآیند. امشب عطر و بوی روزه داران مشام فرشتگان را پر میکند. امشب ابرهای رافت و باران رحمت زمینیان را در آغوش میگیرند و آسمان و آسمانیان دستهای نیاز را به سمت زمین بلند مینمایند. شکوفههای نیاز و گلهای دعا، امشب ثمره میدهند. شبی آفتابی، دلهای تاریک را روشن میکند و جوانههای توحید بر سرای وجود آدمیان جوانه میزند. زمین، ستارههای امید را در دست میگیرد و چشمهها دوباره زندگی را فریاد میکنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
این نامه محمد سجاد سکوت است به امام زمانش:
«امام زمانش» را که میخواستم بنویسم هزار بار خودم را سرزنش و لعنت کردم که آخر چطور میتوانم نام خودم و شما را در یک سطر و آن هم با فاصلهای به اندازه یک «به» بنویسم؟!
اما یاد حدیث جد بزرگوارتان امام رضا (ع) افتادم که فرمودند: «امام برادری همسان است». وقتی شما از همه چیز من با خبرید، وقتی میدانید که چقدر شما را در زندگیام، در درسم و در کارم به حساب میآورم، دیگر جایی برای تعارف تکه پاره کردن ندارد!
پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.
×