دو دریا
احسان مسعودی نژاد
دو دریا به هم رسیدند؛ یکی ایستاده بر پا، یکی خوابیده بر بستر. دریای چشمانشان پر از موج شده بود. هر دو دریا، سیلوار اشک می ریختند. همین که نگاهشان به هم گره خورد یاد خاطراتشان افتادند.
دو دریا به هم رسیدند؛ یکی ایستاده بر پا، یکی خوابیده بر بستر. دریای چشمانشان پر از موج شده بود. هر دو دریا، سیلوار اشک می ریختند. همین که نگاهشان به هم گره خورد یاد خاطراتشان افتادند.
پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.
×