دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نذر سالار شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین (ع)
«نای بریده!»

آن سر که از او رنگ شفق خون می‌ریخت

از نای بریده بر طبق خون می‌ریخت

 

در بزم شراب، شب‌پرستان دیدند

قرآن که از او ورق ورق خون می‌ریخت

 

عرش ستاره

این شیهۀ ذوالجناح است، می‌پیچید از سوی صحرا

سم‌ضربه‌هایش پیاپی، آشفته گیسوی صحرا

 

می‌توفد آسیمه‌سر اسب، توفانی از شن به پا کرد

می‌پیچد آیات ظلمت، تشباد و هوی هوی صحرا

 

باغبان خاک

جمعه به جمعه از خبرت حرف می‌زنند

مردم چقدر پشت سرت حرف می‌زنند

 

مانند آفتاب که از نور و سایه‌اش

از شایعات دور و برت حرف می‌زنند

ذبیح‌ علقمه

 

توان گریه ندارد تو را صدا بزند

چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند

 

کمان کشیده ببین کفر و خوب می‌داند

که تیر آخر این ظلم را کجا بزند

  

حضرت قرآن

ایمان کنار پای تو حیران نشسته است

ای غیرممکنی که به امکان نشسته است

 

انکار روشنایی خورشید ممکن است

تا روبروی چشم نبینان نشسته است

روزی کربلا

می‌شود سوخت و خاکستری آورد به‌ دست

باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست

 

یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید

تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست

گذر اشک

گردباد آمد و در خلسۀ حالم پیچید

بغض یک معجزه در وهم و خیالم پیچید

 

خبر از حادثۀ سرخ رسیدن دادی

نور در فطرت اندیشۀ کالم پیچید

دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

سیب

از شاخه بر روی زمین رقصان می‌افتد

می‌غلتد و در دامن جانان می‌افتد

 

این نقطۀ پیدایش قانون ثقل است

وقتی که سیبی بر سر انسان می‌افتد

مادرانه

نه آبی و نه جوابی، نه یار و سقّایی

چگونه تشنه‌ای امّا کنار دریایی

 

قرار بود بیایی، ولی نه بر نیزه

قرار بود بجنگی، ولی نه تنهایی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×