- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
- بازدید: ۱۱۰۲
- شماره مطلب: ۲۶۸۸
-
چاپ
مادرانه
نه آبی و نه جوابی، نه یار و سقّایی
چگونه تشنهای امّا کنار دریایی
قرار بود بیایی، ولی نه بر نیزه
قرار بود بجنگی، ولی نه تنهایی
تمام عرش چراغانی است، ده روز است
خبر رسیده به اهل بهشت، میآیی
تو را شناخته بودند یا نه؟ میگفتی
که نور چشم و عزیز علیّ و زهرایی
اگر چه میوۀ ممنوعه بود، آوردم
ببین چه سیب درشتی! چه سیب زیبایی!
خبر رسیده به ایران، به راه افتاده است
چه دستههای عزایی، چه شور و غوغایی
فدای آن دل تنگت، نگفته میدانم
به فکر غربت سجّاد و رنج لیلایی
هنوز یک سر و گردن که هیچ، یک نیزه
از این جماعت دنیاپرست بالایی
به یاد کودکیات سر به دامنم بگذار
بخواب ای گل نازم، حسین، لالایی
-
آبروداری
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود، عاری کند
هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
-
راه عاشقی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
-
امام پریها
حیا به دست تو آموخت دلبریها را
و آمدی که امامت کنی پریها را
بیا ببین زنی از نسل کربلا، زینب
چنان تو کرده ادا حقّ خواهریها را
خطیب خطبۀ غربت، رضای خفته به قم
بگیر دست دل پای منبریها را
-
قشلاق عشق
ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را
قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را
ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا
دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را
مادرانه
نه آبی و نه جوابی، نه یار و سقّایی
چگونه تشنهای امّا کنار دریایی
قرار بود بیایی، ولی نه بر نیزه
قرار بود بجنگی، ولی نه تنهایی
تمام عرش چراغانی است، ده روز است
خبر رسیده به اهل بهشت، میآیی
تو را شناخته بودند یا نه؟ میگفتی
که نور چشم و عزیز علیّ و زهرایی
اگر چه میوۀ ممنوعه بود، آوردم
ببین چه سیب درشتی! چه سیب زیبایی!
خبر رسیده به ایران، به راه افتاده است
چه دستههای عزایی، چه شور و غوغایی
فدای آن دل تنگت، نگفته میدانم
به فکر غربت سجّاد و رنج لیلایی
هنوز یک سر و گردن که هیچ، یک نیزه
از این جماعت دنیاپرست بالایی
به یاد کودکیات سر به دامنم بگذار
بخواب ای گل نازم، حسین، لالایی