دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تداوم عشق

در دشت جنون، لاله صفت باز شدند

خونین پر و بال، گرم پرواز شدند

 

ماندند، ولی به عشق رونق دادند

رفتند، ولی تا ابد آغاز شدند

صفحۀ باز عشق

با حنجر «هیهات»، هم‌آواز شدند

در هجمۀ شب، چو صبح، آغاز شدند

 

با پیکر صد پاره، به قاموس حیات

چون صفحۀ عشق، تا ابد باز شدند

تماشا

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت

لبی به وسعت مهریه‌های زهرا داشت

 

کنار علقمه در سجده‌گاه چشمانش

نداشت هیچ کسی را، فقط خدا را داشت

لا مکان

مانند نور آمدی و لا مکان شدی

پرواز آسمانی هفت آسمان شدی

 

با جلوه‌های نوری بالا نشین خود

خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی

عرض تبرّک

ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود

بساط گریه برای دلم فراهم بود

 

خوشا به حال طفولیتم که با نامت

در آسمان نگاهم کران کران غم بود

گندم رسیده

بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد

آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد

 

مقصود از تکلّم طور از تو گفتن است

موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد

غروب شصت و یک

حتی خدا در اول والفجر و مریمش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلت‌اند

امّا نمی‌رسند به شب‌های ماتمش

اطراف گریه

شکر خدا دعای سحرها گرفته است

دست مرا کرامت آقا گرفته است

 

شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام

اشکی برای روز مبادا گرفته است

شعر عاشورایی اقبال لاهوری
در معنی حرّیت اسلامیه و سرّ حادثۀ کربلا

هر که پیمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

 

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است

عشق را ناممکن ما ممکن است

نرد وفا

مردانه به میدان بلا تاخته‌ای

تا رایت آزادگی افراخته‌ای

 

دنیا چو نداشت پیش تو قیمت، باخت

در نرد وفا، هستی خود باخته‌ای

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×