دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خندیدند

تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند

یک صدا در همۀ کرب و بلا خندیدند

 

تا بسوزد جگر فاطمه و امّ‌بنین

پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند

لهجۀ خون

گر بر ستم قرون برآشفت حسین

بیداری ما خواست، به خون خفت حسین

 

آنجا که زمان محرم اسرار نبود

با لهجۀ خون، سرِّ مگو گفت حسین

چون که الاّ جلوه‌گر شد لا کجاست؟

چون علی‌اکبر شهید کربلا

نور چشم انبیا و اولیا

 

دید، کآن سلطان اقلیم وجود

خالق جان، مالک غیب و شهود

پارۀ قرآن

این پرچم عشق است که بر دوش من است؟

یا پارۀ قرآن که در آغوش من است؟

 

نه، نه! بگذارید بگویم این کیست:

شش ماهه گلِ سرخِ عطش‌نوش من است

گل به آب داد!

مادر، نه طفل تشنۀ خود را به باب داد

مهتاب را، فلک، به کف آفتاب داد

 

چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید

چشمش به لعل خشک وی، از اشک، آب داد

خلسۀ خون

یک بار دیگر العطشم شعله‌ور شده‌ است

چشمانم از تراوش اندوه، تر شده‌ است

 

یک بار دیگر آمده‌ام یاد او کنم

افلاک را ز شیون خود زیر و رو کنم

حیدر دوباره بر آشفته

یک بار دیگر العطشم شعله‌ور شده‌ست

چشمانم ار تراوش اندوه، تر شده‌ست

 

ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین

ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین

عزم قیامت

با حاجیان ساکن، حجّت تمام کردی

از کعبه دل بریدی، عزم قیام کردی

 

گفتی که جدِّ من گفت، این حجّ آخر توست

اتمام حجّت آنجا، با خاص و عام کردی

دریاچۀ غم

قد آیینه‌ها خم شد دوباره

دلم دریاچۀ غم شد دوباره

 

صدای سنج و دمّام آمد از دور

بخون ای دل! محرّم شد دوباره

دریا تشنه است ...

باز می‌گردم به کار خویشتن

گریه‌نوش و شرمسار خویشتن

 

باز می‌گردم ببینم عشق چیست؟

شیعه‌تر، شوریده‌تر در عشق کیست؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×