دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غزل‌خوانانِ خاموش

صدای دلکشِ پیغمبرست این

بیا بشنو! صدای حیدرست این

 

صدای لاله‌های باغِ زهراست

صدای سبزِ آن شیداترین‌هاست

سعی و صفا

در این سعی و صفا، در این بیابان

گهی آرام‌تر، گاهی شتابان

 

هنوز ای دوستان! مولا به راه است

روان از خیمه‌ها تا قتلگاه است...

گریۀ خندیده

امان از این قرائت‌های طنّاز!

امان از کوریِ دل، دیده باز!

 

به دست آور دلی از جنس دیگر

بخوان این قصه را با دیدۀ تر

زمانه شعله خواهد زد بر اینان

شکیبایی کنید ای نازنینان!

زمانه شعله خواهد زد بر اینان

 

که دشت نینوا را تار کردند

هزاران خار بر گُل بار کردند

تقدیر ارغوان

حسین بن علی نام از خدا داشت

خدا دانَد سر و سِرّی جدا داشت

 

فرود سنگ بر پیشانیِ او

هجومِ زخم‌ها ارزانیِ او

فصلِ بی‌مرگی

شهادت فصلِ بی‌مرگی‌ست، غوغاست

شما کابوس می‌بینید، رویاست

 

رها کن این سخن؛ پوچی کدام است!

سکوتِ سرخِ سرشار از کلام است

سپید نقره‌گون

در این شب، این سپید نقره‌گون کیست؟

ببویید، این شهید غرقِ خون کیست؟

 

که بوی گل دمیده از تنِ او

بهارافشان شده پیراهنِ او

رودِ روشنا

برو، خون تو رودِ روشنا باد!

خیالت عاشقان را دلگشا باد!

 

دلت خورشید رخشان شد، شهیدی

که فردای قیامت روسپیدی

سیاه امّا...

شگفتا می‌وزد چشم ابوذر

بزرگ آیینه‌دارِ خشم حیدر

 

صدا رنگِ غمِ غربت عجیب است

تمنّای جوانمردی غریب است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×