دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو زمزم

کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد

چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد

 

هر کجا مُلک خدا هست، حسینیّۀ توست

هر که را می‌نگرم، شور محرّم دارد

 

قدر مخفی

کسی نشناختت، ای دخت مظلوم!

نباشد قدر تو بر خلق، معلوم

 

اگر زینب بُوَد امّ المصائب

تویی اخت المصائب، «امّ کلثوم»!

 

خاک دمشق

 

داغ است، دل لاله صد چاک دمشق

زآن گل که بُوَد به تربت پاک دمشق

 

خورشید به سوگ «امّ کلثوم» گریست

تا ماه مدینه خفت در خاک دمشق

 

شمع مزار

خورشید به خاک، دیده دوزد امروز

تا شمع مزار برفروزد امروز

 

از آتش داغ «امّ کلثوم»، دلی

نبْوَد که به سینه‌ای نسوزد امروز

 

عطر نفس

 

خورشید به پای تو جبین می‌ساید

وصف تو، بسی برتر از این می‌باید

 

از هر سخن تو، «امّ کلثوم»! به حق

عطر نفس پاک علی می‌آید

قدر معلوم

هر چند در این زمانه، مظلوم بُوَد

قدرش بر اهل بیت، معلوم بُوَد

 

او اخت مصائب است در این عالم

مشهور اگر به امّ «کلثوم» بُوَد

 

اسم و رسم

 

هم دختر مظهر العجائب باشد

هم فاطمه را به رتبه، نائب باشد

 

در اسم، اگر چه «امّ کلثوم» بُوَد

در رسم به حق، اخت مصائب باشد

 

تا آخر خط

تا آخر خط به خاطر مکتب رفت

جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت

 

در مهر و وفا بر «امّ کلثوم» نگر

دنبال حسین، همره زینب رفت

 

 

آیینه‌دار

ای آینه‌دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پروردۀ دامن ولایت

مظلومۀ خاندان مظلوم

 

هم‌سنگر زینب

ای زینب دوّم محمّد!

زهرای دگر به بیت احمد

 

چون خواهر خویش، هست زهرا

قرآن علی به دست زهرا

 

شهر محنت

 

در ورود شام با شمر لعین

این چنین گفت «امّ کلثوم» حزین:

 

ما اسیران، عترت پیغمبریم

پرده‌پوشان حریم داوریم

شیرزن

«امّ کلثوم»، علی را دختر

زهره را انجمن‌آرا اختر

 

میوۀ قلب رسول الله است

چه کس از مرتبه‌اش، آگاه است؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×