دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بی‌بدیل

اگر لب‌تشنه اما بی‌بدیل است

زلال عشق را تنها دلیل است

 

شفاعت را به دستش می‌سپارند

که او از جانب زهرا وکیل است

بیا کشتند ماهت را

کسی می‌برد سمت خیمه‌ها نعش نگاهت را

و در جام شفق می‌ریخت طعم تلخ آهت را

 

تو زانو می‌زدی بر خاک و پشت آب خم می‌شد

و می‌بوسید لب‌های عطش چشم سیاهت را

کوتاه سروده
سرمشق جدید

 

در حسرت آب مرد تنها، تشنه

لب‌های ترک‌خوردۀ دنیا تشنه

تکلیف شب غنچه عوض خواهد شد

سرمشق جدید: آب، بابا، تشنه

کوتاه سروده
خطبۀ عاشورا

از کامِ خودت فشانده‌ای دریا را

بی دستی و تشنه‌کامی سقا را

 

تو شاهدِ ماجرای غربت هستی

این بار بخوان خطبۀ عاشورا را 

شعر عاشورایی محمد کاظم کاظمی
هفتاد و دو تیغ

 

آی دوزخ‌سفران! گاه دریغ آمده است

سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده است

 

طعمۀ تلخ جحیمید، گلوگیر شده

چرک زخمید، که کوفه است، سرازیر شده

لب تشنه

کنار دل و دست و دریا، اباالفضل

تو را دیده‌ام بارها؛ یا اباالفضل

 

تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش 

و من در تو غرق تماشا؛ اباالفضل

ما تشنۀ یک جرعه نوریم

از تن جدا تنهاترین دست

در نینوا شورآفرین دست

 

هفت آسمان زد بوسه بر خاک

افتاد وقتی بر زمین دست

حسین کیست که عشق از حسین دم زده است

به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی‌قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

به ذکر و زمزمه چاووش سربدارانش

بیشتر یاد لب عطشان سقا می‌کنم

هر زمان افطار خود با آب که وا می‌کنم

دیده‌هایم را فقط از اشک دریا می‌کنم

 

علت بیچارگی‌ام را خودم فهمیده‌ام

کم سحرها با خدای خویش نجوا می‌کنم

کوتاه سروده
زبان حال حضرت مسلم (ع)

دلم مانده است و داغ جانگدازی

که شد با حرمت نام تو بازی

 

تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون

امان از این همه مهمان نوازی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×