دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست

در گوشه‌ای ز خانه قد دختری شکست

 

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

آن حیدری که با نگهش خیبری شکست

تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

گمان مکن پسرت ناتنی‌ برادر بود

قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

 

منال ام‌بنین و ببال از عباس

تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

روضه از این به بعد مکشوف است

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خستۀ تو مجروح است

 

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیلۀ وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی‌فهمند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×