دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
منو کربلا ببر تا زنده‌ام

می­‌خوام برم به کربلا دعا کنم

می­‌خوام حسین خوبمو صدا کنم

 

این دلمو راهی کربلا کنم

ناله کنم من، جونمو فدا کنم

فرصت ندادم آتش از دستش بروید

شب بود و روحم درسکوتی نوحه گرشد فرمانروای سینه‌های شعله ورشد

چشمم که می‌بایست شب را درنوردد درخیمه با طفلان گریان همسفرشد

گفتید: من بیماربودم... آه اما هر عضو من بر چشم شیطان حمله ورشد

فردا امامت دو جهان سهم دست توست

وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد خورشید درهجوم زمستان غروب کرد

در خود شکست وسعت لبریز آسمان در ابرهای یخ زده باران غروب کرد

گامی به سوی کربلا با عشق بردار

آنجا که تیغت تشنۀ خون حسین است

آزادگی و عشق قانون حسین است

 

گامی به سوی کربلا با عشق بردار

در این  بیابان جای مجنون حسین است

سر قبرم بنویسید: حسین بن علی

دهنی بسته و توفیق فغانم دادند

یک فلک ناله و یک حلقه دهانم دادند

 

جوهر درد، متاعی است که هر جایی نیست

از چنین جنس، در این کوچه دکانم دادند

 

 

 

خاک‌آلوده رسیدیم به آن تربت پاک

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم

بعد یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم

 

دست‌هامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر

عشق فرمود: بیایید... اطاعت کردیم

خوابی پریده از سر ساعت‌ها

امروز فصل گم شدۀ تاریخ، خواب است در تمامی ساعت‌ها

اکنون شراره‌های حقیقت را، پوشانده است پردۀ عادت‌ها

 

وقتی تو خون پاک خدا هستی، وقتی تو سیّدالشهدا هستی

وصف تمام آنچه که باید را، مقدور نیست حد بلاغت‌ها

نام حسین بن علی (ع) یعنی لیاقت

خورشید خون می‌خورد و ما خاموش بودیم

گویی ز جام جاهلی مدهوش بودیم

 

مانند سگ‌ها  در بیابان  صبر کردیم

با دست خود سالار دین  را قبر کردیم

تو بخوان باز

حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد  در غم تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد  تو بخوان باز بخوان باز که از لب‌هایت  صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد   

آهسته آهسته

دل بی عیش می‌گردد خمار آهسته آهسته

چو خالی شد سرا، گیرد غبار آهسته آهسته

 

مرا با حرف حرف نام خود آتش به جان کردی

بگیرد جان خرمن را شرار آهسته آهسته

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×