دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد

 

خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت

تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت

 

به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد

گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت

 

اقیانوس آرام

 

دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است

دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است

 

به وقت رزم قاسم از رجز‌های علی اکبر

اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است

 

روضۀ سقا

این جمعه هم گذشت، نشد تا ببینمت

دادم به دل امید که فردا ببینمت

 

می‌خوانم از دو دست ابوالفضل تا مگر

یک شب میان روضۀ سقا ببینمت

 

سر زندگی‌ام لحظۀ دیدار حسین است

تا حاجت من دیدن رخسار حسین است

سر زندگی‌ام لحظۀ دیدار حسین است

 

شالودۀ عالم اگر از غصه و رنج است

غم نیست دلی را که گرفتار حسین است

 

شکوه ماتم

سرودم از غم دستی که هرگز...

شکوه ماتم دستی که هرگز...

 

خدا قسمت کند بر شانۀ من

بماند پرچم دستی که هرگز...

 

عموی ماه

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!

جدا از پیکر سقا، چه دستی!

 

عموی ماه! بعد از دست‌‌هایت

بگیرد دست بابا را چه دستی؟

 

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

برای آینه بودن که انتخاب شدم

چو ماه، مطلع انوار آفتاب شدم

 

مرا هر آینه ذخرالحسین می‌خواندند

دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم

سقای تشنه لب

 

بشنو از نی ناله‌های نینوا داستان جانگداز کربلا

قصۀ دریا دلان ماه وش بر لب دریا و سوزان از عطش

یاس یا سیب؟

واشگفتا، شگفتا اباالفضل مرکز ثقل دنیا اباالفضل

مانده چون کوه در مرز عالم مرد بی دست، تنها اباالفضل

فانوس عشق

به شام تیرگی فانوس عشقی

کلام عشق در قاموس عشقی

 

کجا لب تشنۀ آبی ابالفضل!

تو دریا نه که اقیانوس عشقی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×