دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عباس من! صبور بمان، کربلا که هست

عهدی شکسته شد، غم آن ماجرا که هست

من کنت را غدیر نخواندی، منا که هست

پیمان ببند، فرصت قالو بلی که هست

«باشد علی خدا نه، ولی ناخدا که هست

بعد از خدا، بزرگ همه ماسوا که هست»

 

سال‌ها خوردیم آب کربلا، نان نجف

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی

من علی را در خدا دیدم، خدا را در علی

 

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد

نیم آن شد مصطفی و نیمۀ دیگر علی

 

مخزن الاسرار

هم دلبر و دلاور و دلدار، مرتضی

هم سرور و سرآمد و سردار، مرتضی

 

هم دیده‌ای ست در و گهر بار مرتضی

هم سینه‌ای ست مخزن الاسرار مرتضی

 

تکبیر عاشورا، صدو ده بار حیدر

در چنتۀ دل هرچه می‌شد عشق، روکرد

ظرف دل ما را بلورین چون سبو کرد

 

این لطف معشوقانۀ آقای ما بود

با عاشقی ناچیز میل گفتگو کرد

 

یک بار هم مرا ببری کربلا، بس است

وقت شفای عاجل من شد، دوا بس است

یک ذره خاک پات، برای شفا بس است

 

سائل رسیده است، به وقت رکوع تو

انگشترت برای غنای گدا بس است

 

کربلای ما چه شد؟ دستم به دامان نجف

بسم حق، بسم محمد، بسم سلطان نجف

سینه‌ام آتش گرفت از داغ هجران نجف

تشنه‌ام من، تشنۀ خورشید تابان نجف

«گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف

می‌‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف»

 

تنها امیر هر دو جهان گشته مرتضی

گیرم هزار کعبه خدا خلق می‌‌نمود

چنگی به دل نمی‌زد اگر مرتضی نبود

 

شایسته است رو به نجف، عاشق علی

شب را سحر کند همه در حالت سجود

 

آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می‌‌زند بر اینچنین دست

 

خلق ازل، کار ابد، بر عهدۀ توست

ای اولین دست خدا،‌ ای آخرین دست

 

ذکر قنوت زینب کبری، ابالحسن

یا مظهرالعجائب دنیا ابالحسن

یا ایهالعزیز خدا، یا ابالحسن

 

وقتی غلام حلقه به گوش حسن شدم

بهتر بود صدات زنم با ابالحسن

 

سائل خورشید

قدمتی که شاه دارد را گدا هم داشته

حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته

 

تا زمین خوردیم با نام تو سرپا می‌شدیم

دردهامان از طفولیت دوا هم داشته

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×