دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دیر راهب

 

گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا

همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را

 

همان حماسه زیبا، همان قیامت عشق  

به خون نشستن سرو بلند قامت عشق

خضرا و غبرا

 

ای ز داغ تو روان، خون دل از دیده‌ی حور!

بی‌تو عالم همه ماتمکده تا نفخه‌ی صور

 

خاک‌بیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات

اشک‌ریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور

آهوان حرم

 

چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد

صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد

 

قوم یهود از پی تأیید کیش خویش

سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد

 

مهمان راهب

 

ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی

تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟

 

ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟

کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی

شمع شب تار

 

در فکر گلی بودم و گلزار خریدم

گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم

 

در گلشن فردوس برین هم نفروشند

این طرفه گلی را که من از خار خریدم

عیسی نفس

 

دید راهب به ره شام، پریشانی چند

دستِ بسته ز قفا، سر به گریبانی چند

 

خون به دل، جمله ز جور فلک کج‌رفتار

موکنان، مویه‌کنان، موی پریشانی چند

نگاه لطف

کیستى؟ اى سر که سرّ حق نمایان کرده‌اى!

 سرّ حق، پیدا و سرّ عشق، پنهان کرده‌اى

 

گر چه رویت را حجاب خون و خاکستر گرفت

 با جمالت کلبه‌ام را نور باران کرده‌اى

مهمان راهب

 

اى جمال ملکوتى که چنین زیبایى!

 تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایى؟

 

اى مه منسخف آیا ز شبستان که‌اى؟

 کامشب از مهر و وفا شاهد بزم مایى

دیری باصفا

 

داد چرخ توسن معکوس‌سِیر

جای خاصان حرم، در پای دیر

 

دیری امّا در صفا «بیت‌الحرام»

کعبه‌ای، در وی خلیلی را مقام

یک سخن

شه به حال جذبه، گرم سِیر شد

عشق یارش، رهنمون بر دیر شد

 

کای مسیحادم! قدم را خیر کن

یک شبی هم منزل اندر دیر کن

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×