دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه بنی هاشم

 

عبّاس! که پای تا به سر توحیدی

نومید ز آب و بر جهان، امّیدی

 

خوانند تو را ماه بنی‌هاشم لیک

در دیده‌ی ما خوب‌تر از خورشیدی

ماه گرفتۀ عاشورا

 

ای شهید وصل داور یافته!

اذن دیدار پیمبر یافته

 

تشنه‌ی سیراب از کوثر شده

میهمان دامن مادر شده

گنجینۀ مهر

مام پسران است و، به از مه قمر او

شد دخت نبی مام مه آیین پسر او

 

از طایفه‌ی هاشمیان نیست و لیکن

شد ماه بنی‌هاشم زیبا قمر او

تقدیم به حضرت استاد غلامرضا سازگار
روضه می‌خواند

بدون ماه قدم می‌زند سحرها را

گرفته‌اند از این آسمان، قمرها را

 

چقدر خاک سرش ریخت‌ست معلوم است ...

ـ رسانده است به خانم کسی خبرها را

 

نگاه کن سر پیری چه بی‌عصا مانده

گرفته‌اند از این پیرزن، پسرها را

ماهِ ماهان

تو بی‌پایانی، ای آغازِ آغاز!

به دست تو هزاران راه شد باز

 

در آن هنگامه گم شد دست‌هایت

به جای دست آمد بالِ پرواز

چشمانی از باران

شقایق‌گونه شد خورشید با ماه!

بخوان حمدی لبالب  قُل هُو الله

 

بخوان؛ ساقی! به دستان کریمت!

به بسم الله رحمانِ رحیمت!

همسفر

باور نمی‌کنم که شکسته کمر شدی

من مانده‌ام، تو با چه کسی همسفر شدی

 

پرپر نزن که بند دلم پاره می‌شود

پرپر نزن اگر چه که بی‌بال و پر شدی

ماه...

بعد از تو روزگار زمین شد سیاه، ماه

غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه، ماه

 

خورشید شرح حال تو را این‌چنین نوشت

بی‌سرزمین‌تر از همه بی‌سر پناه، ماه

 

شب و مهتاب

من ام بنینم که دلم تاب ندارد

از سوز جگر دیدۀ من خواب ندارد

 

در سینۀ من ترکش هفتاد و دو زخم است

تار دل من، حاجت مضراب ندارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×