دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اشک روضه بر دل آلوده قیمت می‌دهد

خواب یاران، استخوان در گلو یعنی همین

غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین

 

عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند

سکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین

 

گلستان

گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است آب آب لب تو بانی باران شده است

 

خون حلق تو نرفته نفست بند آمد که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است

هفت آسمان

این آخر عمری دلم باور ندارد

هفت آسمان من یکی اختر ندارد

 

دیروز من را باغ هجده لاله‌ای بود

امروز با غم هیچ برگ و بر ندارد

کم شتاب باشی خوب است

یک مرتبه کم شتاب باشى خوب است

با قاعده، با حساب باشى خوب است

 

فکر دل فاطمه نبودى اما

فکر جگر رباب باشى خوب است

بی خبر

اى تیغ همیشه بى خبر می‌آیی

یک روز به شکل میخ در می‌آیی

 

امروز تو شمشیرى و فردا قطعا

درقالب یک تیر سه پر می‌آیی

هفت بند نی (بند اول)

از آسمان به جان تو وقتی خبر رسید

فریاد کرد کعبه که وقت سفر رسید

 

از خود سفر کنید که فصل یگانگی ست

اکنون بهار رفتن از آیینه سر رسید

 

وقت طواف کعبه غمی بر دلت نشست

برخاستی که وقت طوافی دگر رسید

ساقی خسته

محبوب حسین، ساقی خستۀ او

محراب دعا ابروی پیوستۀ او

 

می‌ماند علی میان گهواره، اگر

می‌داد مدد بازوی بشکستۀ او

 

یک خیمه آتش

نگاه آخرم بارید و تو نه

دو چشم آخرم بارید و تو نه

 

دلم یک خیمه آتش بود، باران

گلوی اصغرم بارید و تو نه

 

زلال

و در چشم تو باران شعبه دارد زلال چشمه ساران شعبه دارد

سه شعبه تیر نامردان اگر بود گلوی تو هزاران شعبه دارد

 

فدای اصغر

نوشتم پر، کبوتر شد دوبیتی

نوشتم لاله، پرپر شد دوبیتی

 

نوشتم آب، لب‌هایش ترک خورد

فدای کام اصغر شد دوبیتی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×