دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آن غروب غریب

آه! یادم نمی‌رود هرگز

غم جانسوز غارت خلخال

حملۀ نابرابر لشگر

به زنان و به خیمه و اطفال

 

دست شعله‌ور

مهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

می‌خواستم نسوزم ازین شعله‌ها ولی آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

چشم روشن

اینجا بمان دختر، تنت آتش نگیرد  

گل‌های سرخ دامنت آتش نگیرد

صحرا برای بازی‌ات، جایی ندارد  

در این بیابان، خرمنت آتش نگیرد

بیدار قرون

 

کربلا، آیینۀ عشق خداست

در نماز مِهر، خاکش مُهر ماست

 

خیمه‌ها در آن به عشق افراختند

زین سبب آتش در آن انداختند

شرار خیمه

«زاغ چون شرم ندارد که نهد پا بر گُل

بلبلان را سزد ار دامن خارى گیرند»

 

زین میان، اى پسر سعد! بدین قوم تو گوى

تا از این غرقه به خون گشته، کنارى گیرند

 

به‌ وقت گلو

 

به بام بر شده‌ام، از سپیدۀ تو بگویم

اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم

 

اذان به وقت گلویی که قطعه‌قطعه، غزل شد

غزل‌غزل شده‌ام تا قصیدۀ تو بگویم

ذکر مصائب حضرت امام حسین (ع)

شبی گل گفت با بلبل به گلزار:

تو عاشق نیستی بر روی دل‌دار

 

تو عاشق را ندانی حال چون است

تنش لاغر، دلش لبریز خون است

 

خاکستر خیام

زینب گریست نام به آتش کشیده را

فریاد زد پیام به آتش کشیده را

 

با چشم‌های غمزدۀ خود نظاره کرد

گلزخم‌های کام به آتش کشیده را

کوتاه سروده
خیمه‌هایت

عطش، آتش، تب کرب و بلایت

فقط یک گوشه‌ای از ماجرایت

خدا قسمت کند آتش بگیرد

دل من هم شبیه خیمه‌هایت

بیشۀ شیران

ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران

افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

 

جاری شده از کرب و بلا آمده وآنگاه

آمیخته با خون سیاووش در ایران

 

تو اختر سرخی که به انگیزۀ تکثیر

ترکید بر آیینۀ خورشید‌ ضمیران

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×