دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرستش

دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را

به ندای سوگواری، ببرد ز نی، نوا را

 

ره و رسم آشنایی، به خدا! حسین داند

که هم آشنا شناسد، ره و رسم آشنا را

 

حاجت شکسته‌دل

 

کلیم اگر دعا کند، بی‌تو دعا نمی‌شود

مسیح اگر دوا دهد، بی‌تو دوا نمی‌شود

 

اگر جدایی اوفتد، میان جسم و جان من

قسم به جان تو! دلم، از تو جدا نمی‌شود

کحل بصر

ای خون حق! که دشت بلا گشته جای تو

جز خالق تو، کس نبُوَد خون‌بهای تو

 

کرّوبیان ز عرش، به صد شوق آمدند

شاید کنند کُحل بصر، خاک پای تو

 

شمع حقیقت

آزاده‌ای که کعبۀ عشق است، کوی او

دارند چشم، اهل دو عالم به ‌سوی او

 

صاحب‌دلان کنند به ‌شکرانه، جان‌ نثار

در مقدم صبا به نسیمی ز کوی او

 

وجه خدا

هزار شکر! که گشتم مقیم کوی حسین

نمانْد در دل پُر حسرت، آرزوی حسین

 

خدا گواست نخواهم بهشت و حور و قصور

اگر همیشه بُوَد منزلم به کوی حسین

 

تاج افتخار

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

این گنج پُر بهاست، من ارزان نمی‌دهم

 

گر انتخاب جنّت و کویت به من دهند

کوی تو را به جنّت و رضوان نمی‌دهم

 

نقّاشی دل

عجب مدار گر این زلف را، سیاه کشیدم

به هر رقم که زدم، صد هزار آه کشیدم

 

سپاه غم، حشم عقل را کشید به غارت

چو صورتی ز شهنشاه کم‌سپاه کشیدم

 

قلم صنع

یا للعجب! که تشنۀ آب فرات بود

شاهی که خاک درگهش، آب حیات بود

 

شد تشنه‌لب شهید، میان دو نهر آب

با آن که مهر مادرش، آب فرات بود

تمجید ملائک

سلام ما به شهیدی! که عشق، زنده از اوست

کسی که خون خدایش دویده در رگ و پوست

 

سلام ذات خدا و‌آن‌ چه آفریده خدا

بر او! که آبروی عالمی ز خون گلوست

 

عاشق وارسته

 

زندۀ جاوید کیست؟ کشتۀ شمشیر دوست

کآب حیات قلوب، در دم شمشیر اوست

 

گر بشکافی هنوز، خاک شهیدان عشق

آید از آن کشتگان، زمزمۀ دوست دوست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×