مشخصات شعر

زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی

در اتوبوس کاروان

رسیده‌ام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را

نگاه من همۀ راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را

ولی نخواسته در بین راه سوزاندم
دل اهالی محروم چند استان را

بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم
ولو به قدر نگاهی تمام آنان را

نگاه‌های پر از حسرت کشاورزان
میان دشت تکان‌های دست چوپان را

و آن غریبه که در قهوه خانۀ سر راه...
همان که خم شد و بوسید تکۀ نان را

همان که نام تو را برد زیر لب وقتی
که روی میز غذا می‌گذاشت لیوان را

همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم
خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را

همان که گفت به آقا بگو غلط کردم
بگو ببخشد، رانندۀ بیابان را

بگو از آنچه که می‌داند او پشیمانم
خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را

چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم
و التماس دعاهای مرزداران را

خلاصه این که به قول رفیق شاعرمان
"چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را"

***

رسیده‌ام به تو حالا ولی نمی‌فهمم
دلیل خشکی این چشمه‌های جوشان را

چرا به داد دل من نمی‌رسد اشکم
بخوان برای نگاهم نماز باران را

ضریح نو شده در پس زمینه‌ای از اشک
سکوت کردم و زیبایی دوچندان را...

چه روزهای قشنگی که کربلایی کرد
ضریح تازۀ تو شهرهای ایران را

تو را گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلاکوب، متن قرآن را

دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خدا کند که بسازیم قبر پنهان را

برای حضرت زهرا ضریح می‌سازیم
و دست فرشچیان طرح می زند آن را

 

زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی

در اتوبوس کاروان

رسیده‌ام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را

نگاه من همۀ راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را

ولی نخواسته در بین راه سوزاندم
دل اهالی محروم چند استان را

بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم
ولو به قدر نگاهی تمام آنان را

نگاه‌های پر از حسرت کشاورزان
میان دشت تکان‌های دست چوپان را

و آن غریبه که در قهوه خانۀ سر راه...
همان که خم شد و بوسید تکۀ نان را

همان که نام تو را برد زیر لب وقتی
که روی میز غذا می‌گذاشت لیوان را

همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم
خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را

همان که گفت به آقا بگو غلط کردم
بگو ببخشد، رانندۀ بیابان را

بگو از آنچه که می‌داند او پشیمانم
خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را

چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم
و التماس دعاهای مرزداران را

خلاصه این که به قول رفیق شاعرمان
"چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را"

***

رسیده‌ام به تو حالا ولی نمی‌فهمم
دلیل خشکی این چشمه‌های جوشان را

چرا به داد دل من نمی‌رسد اشکم
بخوان برای نگاهم نماز باران را

ضریح نو شده در پس زمینه‌ای از اشک
سکوت کردم و زیبایی دوچندان را...

چه روزهای قشنگی که کربلایی کرد
ضریح تازۀ تو شهرهای ایران را

تو را گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلاکوب، متن قرآن را

دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خدا کند که بسازیم قبر پنهان را

برای حضرت زهرا ضریح می‌سازیم
و دست فرشچیان طرح می زند آن را

 

۱ نظر
 
  • علی جون ۱۳۹۳/۱۱/۱۹

    بسیارقشنگ دوستدارم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×