دسترسی سریع به موضوعات اشعار
به استاد فرشچیان و تابلوی عصر عاشورایش
در ظهر عشق
ذوالجناح آمد و آیینۀ زخم است تنش
هرچه آیینه به قربان چنین آمدنش
این زبان بسته چه دیده است که در ظهر عطش
چشمه در چشمه سرشک است زبان سخنش
با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا
قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران
ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران
عطش، آویخته از ابر شناور در کوه
در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران
زیارت شش گوشه به روایت سید حمیدرضا برقعی
در اتوبوس کاروان
رسیدهام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
نگاه من همۀ راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را
غروب فرشچیان
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد