- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۲۳۷۴
- شماره مطلب: ۹۰۹۸
-
چاپ
راوی زخمهای دیرین
کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است
کودکی فصل خوب خاطرههاست
و پر از روزهای شیرین است
روزهایی شبیه یک رویا
مملو از خوابهای رنگین است
ولی انگار خاطرات شما
راوی زخمهای دیرین است
توی تصویر چار سالگیات
کودکی بغض کرده، غمگین است
با سؤالی که ذبح شش ماهه
راه و رسم کدام آیین است؟
یا سؤالی شبیه اینکه چرا
عمه پیشانیاش پر از چین است؟
چه بگویم؟ خودت که میدانی
روضۀ قتلگاه سنگین است
دستهایی که میرود بالا
دستهایی که رو به پایین است
-
طوقی دل
طوقی دلم به گنبدت زائر شد
پرچم که سیاه شد قلم شاعر شد
پیک از طرف فاطمه آورده خبر
پیراهن مشکی شما حاضر شد
-
زبور اشک
روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک
خورشید غبطه میخورد اینجا به نور اشک
داودهای مرثیه از راه میرسند
با آیههای تشنه لبی از زبور اشک
یک شب به رونمایی این شعرها بیا
در محفل صمیمی ما با حضور اشک
-
قصور این همه شمشیر قد بلندت کرد
همین که کردی ادا رسم دست بوسی را
شبیر داد به دستت عصای موسی را
به روی اسب نشستی شبیه بابایت
ندیده چشم فرشته چنین جلوسی را
راوی زخمهای دیرین
کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است
کودکی فصل خوب خاطرههاست
و پر از روزهای شیرین است
روزهایی شبیه یک رویا
مملو از خوابهای رنگین است
ولی انگار خاطرات شما
راوی زخمهای دیرین است
توی تصویر چار سالگیات
کودکی بغض کرده، غمگین است
با سؤالی که ذبح شش ماهه
راه و رسم کدام آیین است؟
یا سؤالی شبیه اینکه چرا
عمه پیشانیاش پر از چین است؟
چه بگویم؟ خودت که میدانی
روضۀ قتلگاه سنگین است
دستهایی که میرود بالا
دستهایی که رو به پایین است