مشخصات شعر

غزل عاشورایی سعید بیابانکی

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند

نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

چه رفته بر سر آن دست‌های آب‌آور
که خیمه‌های عطش‌سوز تشنۀ خبرند

کجایی‌اند مگر این سران سرگردان؟
که از تمام شهیدان روزگار، سرند

فراز نی دو لبت را به سوختن واکن
که شاعران به مضامین ناب، تشنه‌ترند

به حیرت‌اند زمین و زمان که بر سر نی
شرر فشاندی و نیزارها پر از شکرند

نخوانده‌اند مگر حج ناتمام تو را
که حاجیان به حج رفته باز هم حجرند

شبی بیا به تسلای این عزا خانه
که ناله‌های غریبانۀ بی‌تو بی‌اثرند

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی
مفصلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند 

غزل عاشورایی سعید بیابانکی

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند

نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

چه رفته بر سر آن دست‌های آب‌آور
که خیمه‌های عطش‌سوز تشنۀ خبرند

کجایی‌اند مگر این سران سرگردان؟
که از تمام شهیدان روزگار، سرند

فراز نی دو لبت را به سوختن واکن
که شاعران به مضامین ناب، تشنه‌ترند

به حیرت‌اند زمین و زمان که بر سر نی
شرر فشاندی و نیزارها پر از شکرند

نخوانده‌اند مگر حج ناتمام تو را
که حاجیان به حج رفته باز هم حجرند

شبی بیا به تسلای این عزا خانه
که ناله‌های غریبانۀ بی‌تو بی‌اثرند

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی
مفصلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×