- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۱۴۳
- شماره مطلب: ۸۹۹۱
-
چاپ
مدیون شال سیاهیم
لبریز از اشک و آهیم
چون کولهبار گناهیم
با پا و دست و سر و چشم
هر یک نفر، یک سپاهیم
در زندگی مثل کوهیم
در روضه مانند کاهیم
تا اشک و روضه است در کار
خوبیم ما، رو به راهیم
هیئت اگر که نباشد
در شهر بی سر پناهیم
ما شاکیان هرچه باشیم
محکوم این دادگاهیم
ای اشکها خوش رسیدید
ما آخرین ایستگاهیم
در تکیههای تو عمری است
دنبال یک تکیهگاهیم
حاشا که روزی بگویند
ما نوکر نیمه راهیم
تا که غلام تو هستیم
الحق که مانند شاهیم
از بس که دور حسینیم
چون گنبد و بارگاهیم
ده ماه را لحظه لحظه
در حسرت این دوماهیم
قبل از پدر، قبل مادر
مدیون شال سیاهیم
غیر از غمت از دو دنیا
حاشا که چیزی بخواهیم
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
مدیون شال سیاهیم
لبریز از اشک و آهیم
چون کولهبار گناهیم
با پا و دست و سر و چشم
هر یک نفر، یک سپاهیم
در زندگی مثل کوهیم
در روضه مانند کاهیم
تا اشک و روضه است در کار
خوبیم ما، رو به راهیم
هیئت اگر که نباشد
در شهر بی سر پناهیم
ما شاکیان هرچه باشیم
محکوم این دادگاهیم
ای اشکها خوش رسیدید
ما آخرین ایستگاهیم
در تکیههای تو عمری است
دنبال یک تکیهگاهیم
حاشا که روزی بگویند
ما نوکر نیمه راهیم
تا که غلام تو هستیم
الحق که مانند شاهیم
از بس که دور حسینیم
چون گنبد و بارگاهیم
ده ماه را لحظه لحظه
در حسرت این دوماهیم
قبل از پدر، قبل مادر
مدیون شال سیاهیم
غیر از غمت از دو دنیا
حاشا که چیزی بخواهیم