- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۰
- بازدید: ۲۷۸۸
- شماره مطلب: ۸۱۸
-
چاپ
به کربلا نرسیدن کم از رسیدن نیست
شبی که ریخت خدا در سبوی جانم می
چو تاک رفت به اعماق استخوانم می
علی الصّباح قیامت کسی است ساقی من
که میدهد به من و جمع دوستانم می
دکان بادهفروشان همیشه دایر باد
که دادهاند همیشه به رایگانم می
طهارتم چو بخواهید از سبو بدهید
هزار بار بریزید بر دهانم می
به جای آب، مزار مرا به باده بشوی
که از لحد بتراود به دیدگانم می
هزار خوشۀ انگور بستهاند دخیل
بدین امید که در گوششان بخوانم می
به ذکر اشهد انّ حسین ثارُالله
هزار میکده مینوشد از زبانم می
مرا ز گریه نگیرید مثل طفل از شیر
که بوده روز تولد، همه اذانم می
هزار روح مقدّس، غلام چشم حسین
که ریخت از بصرش در دل و روانم می
به کربلا نرسیدن کم از رسیدن نیست
اگر رسیده شوم بادهام، بمانم می
به پیر میکده سوگند اینکه خواهم خورد
ز دست ساغر خورشید تا توانم می
سر ارادت ما خاک راه اصغر تو
به مدح جام بیا تا دو خط بخوانم می
کنار آب گلوی علی ترک برداشت
رواست گر به تسلّی دل فشانم می
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
به کربلا نرسیدن کم از رسیدن نیست
شبی که ریخت خدا در سبوی جانم می
چو تاک رفت به اعماق استخوانم می
علی الصّباح قیامت کسی است ساقی من
که میدهد به من و جمع دوستانم می
دکان بادهفروشان همیشه دایر باد
که دادهاند همیشه به رایگانم می
طهارتم چو بخواهید از سبو بدهید
هزار بار بریزید بر دهانم می
به جای آب، مزار مرا به باده بشوی
که از لحد بتراود به دیدگانم می
هزار خوشۀ انگور بستهاند دخیل
بدین امید که در گوششان بخوانم می
به ذکر اشهد انّ حسین ثارُالله
هزار میکده مینوشد از زبانم می
مرا ز گریه نگیرید مثل طفل از شیر
که بوده روز تولد، همه اذانم می
هزار روح مقدّس، غلام چشم حسین
که ریخت از بصرش در دل و روانم می
به کربلا نرسیدن کم از رسیدن نیست
اگر رسیده شوم بادهام، بمانم می
به پیر میکده سوگند اینکه خواهم خورد
ز دست ساغر خورشید تا توانم می
سر ارادت ما خاک راه اصغر تو
به مدح جام بیا تا دو خط بخوانم می
کنار آب گلوی علی ترک برداشت
رواست گر به تسلّی دل فشانم می