- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۱۰۰
- شماره مطلب: ۷۱۲۱
-
چاپ
روضهاش باب ورود به محرم باشد
پدر ِگریه برای پسرش گریه کند
در عزای پسر خون جگرش گریه کند
داغ اولاد، پدر را به زمین خواهد زد
شک ندارم که شکسته کمرش، گریه کند
زود از عرش معلی به زمین میآید
تا که بالای سر محتضرش گریه کند
ز نفس تنگی سخت ثمرش ناله زند
به تب و لرز بد بال و پرش گریه کند
عوضش میدهد امشب وسط روضه، خدا
هرکه بر غربت و چشمان ترش گریه کند
نه که تنها من و تو بلکه منا در غم او
بعد از این با نفس نوحهگرش گریه کند
روضهاش باب ورود به محرم باشد
مادرش فاطمه بالای سرش گریه کند
سالها از غم یک تیر سه پر آب شده
زهر هم بر بدن مختصرش گریه کند
سلسله، ناقۀ عریان، پدر و رأس به نی
تا بیاید همگی در نظرش گریه کند
باز هم خاطرۀ شام بلا زنده شود
آه! بر مرثیۀ تشت زرش گریه کند
یا رقیه به لبش دارد و در حاشیۀ
ربناهای قنوت سحرش گریه کند
-
سلوک عاشقی
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار؟
اشک چشمم هست، آب و دانه میخواهم چه کار؟
اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست
از ازل دربه درم، کاشانه میخواهم چه کار؟
-
سیب نوبر
از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار توای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
-
لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد
رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی
نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!
دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی
کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!
-
میان روضۀ تو از هلال یاد میشود
یکی بخیل میشود، یکی جواد میشود
یکی مرید میشود، یکی مراد میشود
یکی امیر میشود، برای سلطنت ولی
یکی تمام عمر، عبد خانهزاد میشود
روضهاش باب ورود به محرم باشد
پدر ِگریه برای پسرش گریه کند
در عزای پسر خون جگرش گریه کند
داغ اولاد، پدر را به زمین خواهد زد
شک ندارم که شکسته کمرش، گریه کند
زود از عرش معلی به زمین میآید
تا که بالای سر محتضرش گریه کند
ز نفس تنگی سخت ثمرش ناله زند
به تب و لرز بد بال و پرش گریه کند
عوضش میدهد امشب وسط روضه، خدا
هرکه بر غربت و چشمان ترش گریه کند
نه که تنها من و تو بلکه منا در غم او
بعد از این با نفس نوحهگرش گریه کند
روضهاش باب ورود به محرم باشد
مادرش فاطمه بالای سرش گریه کند
سالها از غم یک تیر سه پر آب شده
زهر هم بر بدن مختصرش گریه کند
سلسله، ناقۀ عریان، پدر و رأس به نی
تا بیاید همگی در نظرش گریه کند
باز هم خاطرۀ شام بلا زنده شود
آه! بر مرثیۀ تشت زرش گریه کند
یا رقیه به لبش دارد و در حاشیۀ
ربناهای قنوت سحرش گریه کند