دسترسی سریع به موضوعات اشعار
روضهاش باب ورود به محرم باشد
پدر ِگریه برای پسرش گریه کند
در عزای پسر خون جگرش گریه کند
داغ اولاد، پدر را به زمین خواهد زد
شک ندارم که شکسته کمرش، گریه کند
به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا
حریم سینۀ من در شراره افتاده
در انعکاس نگاهم ستاره افتاده
زحجلهگاه لبم خون تازه میریزد
دگر نفس زدنم در شماره افتاده
شکست حجمۀ بغض گلو گرفتۀ من
به یاد خاطرههایی دوباره افتاده
یادگاری ز لالههای عطش
تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوۀ خدا داری
نور چشمان حضرت سجاد
ریشه در باغ هل اتی داری
مثل بین الحرمین است مدینه، اما...
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده
مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان
در شب حجره به روی شکمش افتاده
آخرین لحظه همان لحظۀ تلخی است که مرد
دیده از دست ابالفضل علمش افتاده
به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
به نیزه قرآن دیده
از کودکیاش به نیزه قرآن دیده
با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده
بیهوده نبود موسمِ حج جان داد!
هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده