- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۲۸۲۴
- شماره مطلب: ۶۸۶۲
-
چاپ
دارالشفا
کاف و ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا
پایتخت دل، حسین آباد یعنی کربلا
پابرهنه میروم سوی حریم پاک یار
در حقیقت محور «بالواد...» یعنی کربلا
از تولد با خودم همراه دارم تا به حال
تربتی که کار دستم داد، یعنی کربلا
امر به معروف بعد نهی از منکر: حسین
مبدا پیدایش ارشاد یعنی کربلا
تا که میپرسم مراد از معدن الاسرار چیست
پاسخم را میدهم استاد: یعنی کربلا
حکم یک دارالشفا دارد برای عاشقان
دردمندان! مرکز امداد یعنی کربلا
مهر تنها مهر سوق الزینبیه، پشت تل
گریه بازار همه عباد یعنی کربلا
یک سفر رفتم و بعد از آن گرفتارش شدم
صید یعنی قلب من، صیاد یعنی کربلا
حسرت دارالجنون را میخورم با خون دل
آری آری عشق مادرزاد یعنی کربلا
سینهزنها بر رضا هم عرض حاجت میکنند
هر گره بر پنجره فولاد یعنی کربلا
نینوایی میشوم با یک نوای یا حسین
روضه آن هم کنج گوهرشاد یعنی کربلا
مقتل پر رمز و رازی که ز هفتاد و دو گل
می دهد خاکستری بر باد یعنی کربلا
کار دارد حق تعالی با سنان و حرمله
«إنّ ربّک لبالمرصاد» یعنی کربلا
سرزمینی که به هر گوشه کنارش مادری
در میان خاک و خون افتاد یعنی کربلا
روضهام را در دو خط دیگر خلاصه میکنم
دلهره، آتش، حرم، فریاد یعنی کربلا
-
سلوک عاشقی
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار؟
اشک چشمم هست، آب و دانه میخواهم چه کار؟
اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست
از ازل دربه درم، کاشانه میخواهم چه کار؟
-
سیب نوبر
از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار توای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
-
لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد
رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی
نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!
دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی
کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!
-
میان روضۀ تو از هلال یاد میشود
یکی بخیل میشود، یکی جواد میشود
یکی مرید میشود، یکی مراد میشود
یکی امیر میشود، برای سلطنت ولی
یکی تمام عمر، عبد خانهزاد میشود
دارالشفا
کاف و ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا
پایتخت دل، حسین آباد یعنی کربلا
پابرهنه میروم سوی حریم پاک یار
در حقیقت محور «بالواد...» یعنی کربلا
از تولد با خودم همراه دارم تا به حال
تربتی که کار دستم داد، یعنی کربلا
امر به معروف بعد نهی از منکر: حسین
مبدا پیدایش ارشاد یعنی کربلا
تا که میپرسم مراد از معدن الاسرار چیست
پاسخم را میدهم استاد: یعنی کربلا
حکم یک دارالشفا دارد برای عاشقان
دردمندان! مرکز امداد یعنی کربلا
مهر تنها مهر سوق الزینبیه، پشت تل
گریه بازار همه عباد یعنی کربلا
یک سفر رفتم و بعد از آن گرفتارش شدم
صید یعنی قلب من، صیاد یعنی کربلا
حسرت دارالجنون را میخورم با خون دل
آری آری عشق مادرزاد یعنی کربلا
سینهزنها بر رضا هم عرض حاجت میکنند
هر گره بر پنجره فولاد یعنی کربلا
نینوایی میشوم با یک نوای یا حسین
روضه آن هم کنج گوهرشاد یعنی کربلا
مقتل پر رمز و رازی که ز هفتاد و دو گل
می دهد خاکستری بر باد یعنی کربلا
کار دارد حق تعالی با سنان و حرمله
«إنّ ربّک لبالمرصاد» یعنی کربلا
سرزمینی که به هر گوشه کنارش مادری
در میان خاک و خون افتاد یعنی کربلا
روضهام را در دو خط دیگر خلاصه میکنم
دلهره، آتش، حرم، فریاد یعنی کربلا