- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۱
- بازدید: ۲۱۳۰
- شماره مطلب: ۶۵۱
-
چاپ
عاشقترینها را همین جا میتوانی دید
گفت این بیابان قتلگاه سرترین سرهاست
این منزل در خاک و خاکسترترین سرهاست
نام و نشان ها را به جایی دور اندازید
نام و نشان در شأن نام آورترین سرهاست
عاشق ترین ها را همین جا می توانی دید
این جا تماشاخانه ی محشرترین سرهاست
ترتیل خوانان بهترین ترتیل ها این جاست
بالای نی روی لبان برترین سرهاست
این داغ بر پیشانی تاریخ خواهد ماند؛
از هرچه پرپر در جهان پرپرتر ، این سرهاست
-
ریشه در خون
ظهر است و خون در دشت، گُل میپرورانَد
ظهر است و «فردا» ریشه در خون میدواند
آنقدر غم در دشت جولان میدهد تا
ششماههها را هم به میدان میکشاند
-
آخرین لبخند
در دلش پاره که شد رشتۀ پیوند، آمد
به خداحافظی از چهرۀ دلبند آمد
پدر از دور چه میدید که آرام نداشت؟
چه خبر بود که از غم نفسش بند آمد؟
-
هوا گرفت ...
هوا گرفت؛ زمین و زمان مکدّر شد
و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد
و آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش
در آسمانِ خداوند شد مقدّر، شد
-
با او چهل روز و چهل شب همسفر بود
از کوفه تا شمشیر عزراییلهایش
از کربلا تا شام با تفصیلهایش...
بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز
امروز آمد دیدن فامیلهایش
خود را به روی قبرهای خاکی انداخت
بانوی مکه با همان تجلیلهایش
عاشقترینها را همین جا میتوانی دید
گفت این بیابان قتلگاه سرترین سرهاست
این منزل در خاک و خاکسترترین سرهاست
نام و نشان ها را به جایی دور اندازید
نام و نشان در شأن نام آورترین سرهاست
عاشق ترین ها را همین جا می توانی دید
این جا تماشاخانه ی محشرترین سرهاست
ترتیل خوانان بهترین ترتیل ها این جاست
بالای نی روی لبان برترین سرهاست
این داغ بر پیشانی تاریخ خواهد ماند؛
از هرچه پرپر در جهان پرپرتر ، این سرهاست