- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۹۲۴
- شماره مطلب: ۵۹۰۴
-
چاپ
محرم غم
در عشق اگر که آینۀ غم کنی مرا
شادم بدان غمی که تو همدم کنی مرا
در جامۀ سیاه، شدم محرم غمت
تا محرم حریم محرم کنی مرا
خواندم حکایت سگ اصحاب کهف را
شاید وفا بینی و آدم کنی مرا
از عالمی به سوی تو آوردهام نیاز
خواهم که بی نیاز ز عالم کنی مرا
عمری غمت ز دل نگرفتم که روز محشر
از غم رها به خاطر این غم کنی مرا
چون گریه در مصائب تو روزی من ست
هر شب بساط گریه فراهم کنی مرا
در پای شیر خوار تو، بغضم شکسته است
خواهم به گریه چشمۀ زمزم کنی مرا
اشکت کنار کشتۀ اکبر به رخ نشست
ای لاله! خون به دیده ز شبنم کنی مرا؟
ثارالهی و در رگ تو خون مرتضی است
محرم کی ز فیض دمادم کنی مرا؟
هر کس که رستگار شد از سایۀ تو بود
ای وای اگر که سایه ز سرم کم کنی مرا
-
مهریۀ مادر
خاک قدمش آب حیات است حسین
مهریۀ مادرش فرات است حسین
غرقیم به دریای معاصی اما
شادیم که کشتی نجات است حسین
-
تقدیم به یار
تا نظر بر رخ مانند بهارت کردم
ساغری داشتم از اشک نثارت کردم
در نگاه تو، خدا را به حقیقت دیدمپیش یک جلوۀ او آینه دارت کردم
-
حسین کیست؟
حسین، لالۀ سرخی که جان معطر اوست
بهار، تا ابدیت پیام آور اوست
ز آفتاب رخش، ماه در شب تاریکعلامتی ست که روشن ز روی انور اوست
-
اشک غم
تا غرق اشک ماتم خود کردهای مرا
جاری چو قطره، در یم خود کردهای مرا
عمری بر آستان غمت، گریه میکنمتو کعبهای و زمزم خود کردهای مرا
محرم غم
در عشق اگر که آینۀ غم کنی مرا
شادم بدان غمی که تو همدم کنی مرا
در جامۀ سیاه، شدم محرم غمت
تا محرم حریم محرم کنی مرا
خواندم حکایت سگ اصحاب کهف را
شاید وفا بینی و آدم کنی مرا
از عالمی به سوی تو آوردهام نیاز
خواهم که بی نیاز ز عالم کنی مرا
عمری غمت ز دل نگرفتم که روز محشر
از غم رها به خاطر این غم کنی مرا
چون گریه در مصائب تو روزی من ست
هر شب بساط گریه فراهم کنی مرا
در پای شیر خوار تو، بغضم شکسته است
خواهم به گریه چشمۀ زمزم کنی مرا
اشکت کنار کشتۀ اکبر به رخ نشست
ای لاله! خون به دیده ز شبنم کنی مرا؟
ثارالهی و در رگ تو خون مرتضی است
محرم کی ز فیض دمادم کنی مرا؟
هر کس که رستگار شد از سایۀ تو بود
ای وای اگر که سایه ز سرم کم کنی مرا