- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۱۰
- بازدید: ۴۴۷۵
- شماره مطلب: ۵۸۸
-
چاپ
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟
خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند، از حنجره پا بردارد؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده است؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .
-
مرد نقّاش
نرمنرمک اسب و زین و یال و گیسویش کشید
خم شد و پا و دوال و چشم و ابرویش کشید
مرد نقّاش، اسب را برفیّ و صحرا را کبود
نخل را آشفتهگیسو، روی در رویش کشید
-
تقدیم به حضرت ام البنین (س)
شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید
پرندهها همه از راه دور برگشتند
بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید
-
خاک مسیح
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد
گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟
خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند، از حنجره پا بردارد؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده است؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .