- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۱۲۵۸
- شماره مطلب: ۵۷۹۷
-
چاپ
لیلۀ آخر
«ایّها السّاقی! اَدِر کأسالولا»
تا بگویم داستان کربلا
بازگویم داستان عاشقی
لب فروبندم ز ذکر مابقی
هر که دعوی کرد، کی عاشق بُوَد؟
امتحان ناکرده، کی صادق بُوَد؟
در محرّم، چون شب عاشر رسید
بر شهیدان لیلۀ آخر رسید
شه چو فارغ گشت آن شب از نماز
داستان امتحان را کرد ساز
از پس حمد و ثنای کردگار
ریخت از یاقوت، درّ شاهوار:
هر که را باشد سر مال و منال
هر که را آسایش آمد در خیال،
ترک من سازد رود از این زمین
ورنه فردا کشته میگردد یقین
این سخنها چون ز شه شد استماع
شد بدل بر تفرقه، آن اجتماع
دستهدسته، فرقۀ دنیاطلب
ترک شه گفتند در آن نیمهشب
گشت خالی بزم، ز اهل انجمن
مانْد بر جا، جمع هفتاد و دو تن
جمله یک جان لیک هفتاد و دو جسم
یک مسمّی لیک هفتاد و دو اسم
-
بستان عشق
چون به دشت کربلا، سلطان عشق
مانْد تنها در صف میدان عشق
لشکر غم، حملهور از شش طرف
دشمنان از چار جانب بسته صف
-
بلاگردان شاه
خردسالی در حریم شاه بود
نام او شهزاده عبدالله بود
عاقبت خود را ز زینب وارهانْد
خویشتن را در حضور شه رسانْد
-
محرم اسرار
چون به «دارالعشق»، یعنی کربلا
بار افکندند ارباب ولا
هر که از آن وعدهگاه افتاد دور
عشق کردش جذب تا یابد حضور
-
نیکونهاد
روز عاشورا چو قوم دینتباه
حملهور گشتند بر خرگاه شاه،
گرم شد بازار هفتاد و دو تن
مشتری، حق؛ جنس، جان؛ جنّت، ثمن
لیلۀ آخر
«ایّها السّاقی! اَدِر کأسالولا»
تا بگویم داستان کربلا
بازگویم داستان عاشقی
لب فروبندم ز ذکر مابقی
هر که دعوی کرد، کی عاشق بُوَد؟
امتحان ناکرده، کی صادق بُوَد؟
در محرّم، چون شب عاشر رسید
بر شهیدان لیلۀ آخر رسید
شه چو فارغ گشت آن شب از نماز
داستان امتحان را کرد ساز
از پس حمد و ثنای کردگار
ریخت از یاقوت، درّ شاهوار:
هر که را باشد سر مال و منال
هر که را آسایش آمد در خیال،
ترک من سازد رود از این زمین
ورنه فردا کشته میگردد یقین
این سخنها چون ز شه شد استماع
شد بدل بر تفرقه، آن اجتماع
دستهدسته، فرقۀ دنیاطلب
ترک شه گفتند در آن نیمهشب
گشت خالی بزم، ز اهل انجمن
مانْد بر جا، جمع هفتاد و دو تن
جمله یک جان لیک هفتاد و دو جسم
یک مسمّی لیک هفتاد و دو اسم