مشخصات شعر

مجلس ظلمانی

آنَک سر امیر، به «دار الاماره» بود

طشت طلا، محلّ طواف ستاره بود

 

در گوشه‌ای ز مجلس ظلمانی یزید

بهت غریب دختر بی‌گوشواره بود

 

او روزها به شوق بغل کردن پدر

پای پیاده هم‌سفر خار و خاره بود

 

می‌گفت: تا به گم‌شدگان ره نشان دهد

یک کاروان، پیاده و بابا، سواره بود

 

وقتی که نی، لبان پدر را ز هم گشود

قرآن گشوده بود و پی استخاره بود

 

وقتی که دیدم آن سر و رگ‌های پاره را

دیگر کجا شکایتم از گوش پاره بود؟

 

در چشم آفتاب، ستاره غروب کرد

وقتی که شب گذشت، رقیّه ستاره بود

 

صبح آمد و صدای اذان، شام را گرفت

در مسجد دمشق، سری بر مناره بود

 

آن‌ گاه برشدی به در مسجد دمشق

یعنی که برتر است ز منبر، امام عشق

 

مجلس ظلمانی

آنَک سر امیر، به «دار الاماره» بود

طشت طلا، محلّ طواف ستاره بود

 

در گوشه‌ای ز مجلس ظلمانی یزید

بهت غریب دختر بی‌گوشواره بود

 

او روزها به شوق بغل کردن پدر

پای پیاده هم‌سفر خار و خاره بود

 

می‌گفت: تا به گم‌شدگان ره نشان دهد

یک کاروان، پیاده و بابا، سواره بود

 

وقتی که نی، لبان پدر را ز هم گشود

قرآن گشوده بود و پی استخاره بود

 

وقتی که دیدم آن سر و رگ‌های پاره را

دیگر کجا شکایتم از گوش پاره بود؟

 

در چشم آفتاب، ستاره غروب کرد

وقتی که شب گذشت، رقیّه ستاره بود

 

صبح آمد و صدای اذان، شام را گرفت

در مسجد دمشق، سری بر مناره بود

 

آن‌ گاه برشدی به در مسجد دمشق

یعنی که برتر است ز منبر، امام عشق

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×