- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۵۶۴
- شماره مطلب: ۵۵۲۳
-
چاپ
عبور اسیران
افتاد چون عبور اسیران به قتلگاه
بر کشتگان بیکفن، افتادشان نگاه
دیدند سروِ قامتِ شهزادگان، زمین
در خون تپیده پیکرِ عریانِ پادشاه
زآن داغدیدگان به زمین ریخت، سیل اشک
زآن سوختهدلان به فلک رفت، دود آه
آن یک به صیحه گفت که «هذا اَخی حسین»
وین یک ز گریه کرد به پا شورِ «وا اَباه»
هر یک گرفت، جسمِ شهیدی به بَر چو جان
برخاست بانگِ «وا وَلَدا»، آهِ «وا اَخاه»
در آن میانه، زینبِ دلخستهی غمین
گفتا چنین به خسرو دین، شاهِ کمسپاه:
آیا تویی برادرِ با جان برابرم؟
کز تیغِ بیدریغ شدی کشته بیگناه
ای کاش من به تیغِ جفا کشته میشدم!
بعد از تو کیست؟ جانِ برادر! مرا پناه
ای کاش داشت قلب حزین مرا هدف!
تیری که یافت در دلِ غمدیدهی تو، راه
-
توفان اشک و آه
از زین فتاد چون به زمین، جسمِ شاه دین
افتاد شور و ولوله در عرش تا زمین
شد تیره آفتابِ جهانتاب، همچو شب
در خاک و خون چو کرد غروب، آفتابِ دین
-
نظر یأس
اندر آن دَم که علی، جانب میدان میرفت
گویی از جسمِ حسین بن علی، جان میرفت
ریخت یعقوبصفت، اشک ز چشمان حسین
دید چون یوسف او، جانب گرگان میرفت
عبور اسیران
افتاد چون عبور اسیران به قتلگاه
بر کشتگان بیکفن، افتادشان نگاه
دیدند سروِ قامتِ شهزادگان، زمین
در خون تپیده پیکرِ عریانِ پادشاه
زآن داغدیدگان به زمین ریخت، سیل اشک
زآن سوختهدلان به فلک رفت، دود آه
آن یک به صیحه گفت که «هذا اَخی حسین»
وین یک ز گریه کرد به پا شورِ «وا اَباه»
هر یک گرفت، جسمِ شهیدی به بَر چو جان
برخاست بانگِ «وا وَلَدا»، آهِ «وا اَخاه»
در آن میانه، زینبِ دلخستهی غمین
گفتا چنین به خسرو دین، شاهِ کمسپاه:
آیا تویی برادرِ با جان برابرم؟
کز تیغِ بیدریغ شدی کشته بیگناه
ای کاش من به تیغِ جفا کشته میشدم!
بعد از تو کیست؟ جانِ برادر! مرا پناه
ای کاش داشت قلب حزین مرا هدف!
تیری که یافت در دلِ غمدیدهی تو، راه