- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۲۷
- شماره مطلب: ۴۸۰۷
-
چاپ
بوسه به دشنۀ قاتل
اى که جودى به وجودم کردى!
سالک مُلک وجودم کردى
آه من دیدى و سوزم دادى
اشک من دیدى و دودم کردى
جلوه بر عین رکوعم دادى
جاى در جیم سجودم کردى
بى هنر بودم و دادى هنرم
من زیان بودم و سودم کردى
ذرّهاى بوده کمالم دادى
قطره اى بودم و رودم کردى
شاعر درگه خویشم خواندى
شاهد مُلک شهودم کردى
همهی دار و ندارم گشتى
فارغ از بود و نبودم کردى
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى
گریهی شمع به محفل، زیباست
خندهی گل ز دل گل، زیباست
میخرم ناز تو با هستى خویش
ناز ارباب به سائل زیباست
این تو و عشق تو، این هم دل من
بازى عشق تو با دل، زیباست
خوشم از مهر تو چون دهقان را
جمع گردیدن حاصل، زیباست
ما کجا و تو کجا؟ لیک حسین
دیدن بحر ز ساحل، زیباست
جز تو این راز که داند؟ که چرا
بوسه بر دشنهی قاتل، زیباست
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى
اى که روى تو پیمبر بوسید!
لب تو ساقى کوثر بوسید
سر و روى تو نوازش میکرد
دستهایى که پیمبر بوسید
راز این مسأله، زینب داند
که گلویت ز چه مادر بوسید
تا شود بوسهگه دخت على
حنجرت را لب خنجر بوسید
برگ معراج تو شد وقتى تیر
گلوى نازک اصغر بوسید
جان به قربان حبیبت! که حبیب
خاک پاى تو مکرّر بوسید
جز شهید ره عشق تو کجاست؟
کآب ناخورده و ساغر بوسید
دست عبّاس تو شد دست خدا
عشق، آن دست دلاور بوسید
با لب تشنه چو از آب گذشت
لب او ساقى کوثر بوسید
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
بوسه به دشنۀ قاتل
اى که جودى به وجودم کردى!
سالک مُلک وجودم کردى
آه من دیدى و سوزم دادى
اشک من دیدى و دودم کردى
جلوه بر عین رکوعم دادى
جاى در جیم سجودم کردى
بى هنر بودم و دادى هنرم
من زیان بودم و سودم کردى
ذرّهاى بوده کمالم دادى
قطره اى بودم و رودم کردى
شاعر درگه خویشم خواندى
شاهد مُلک شهودم کردى
همهی دار و ندارم گشتى
فارغ از بود و نبودم کردى
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى
گریهی شمع به محفل، زیباست
خندهی گل ز دل گل، زیباست
میخرم ناز تو با هستى خویش
ناز ارباب به سائل زیباست
این تو و عشق تو، این هم دل من
بازى عشق تو با دل، زیباست
خوشم از مهر تو چون دهقان را
جمع گردیدن حاصل، زیباست
ما کجا و تو کجا؟ لیک حسین
دیدن بحر ز ساحل، زیباست
جز تو این راز که داند؟ که چرا
بوسه بر دشنهی قاتل، زیباست
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى
اى که روى تو پیمبر بوسید!
لب تو ساقى کوثر بوسید
سر و روى تو نوازش میکرد
دستهایى که پیمبر بوسید
راز این مسأله، زینب داند
که گلویت ز چه مادر بوسید
تا شود بوسهگه دخت على
حنجرت را لب خنجر بوسید
برگ معراج تو شد وقتى تیر
گلوى نازک اصغر بوسید
جان به قربان حبیبت! که حبیب
خاک پاى تو مکرّر بوسید
جز شهید ره عشق تو کجاست؟
کآب ناخورده و ساغر بوسید
دست عبّاس تو شد دست خدا
عشق، آن دست دلاور بوسید
با لب تشنه چو از آب گذشت
لب او ساقى کوثر بوسید
اى فروغ ازلى! ادرکنى
یا حسین بن على! ادرکنى